نابی با تعجب به مرد بلند قد روبه رویش خیره شد و گفت نامجونا
𝓘 𝓦𝓲𝓼𝓱 𝓝𝓮𝓿𝓮𝓻 𝓕𝓮𝓪𝓻𝓷𝓮𝓭 𝓣𝓸 𝓕𝓵𝔂🕊💚🪁
𝓐𝓾𝓽𝓱𝓸𝓻 :𝓙𝓲𝔂𝓸𝓸𝓷❤️
𝓙𝓴 𝓪𝓷𝓭 𝓝𝓪𝓫𝓲🐰🦋
𝓟𝓪𝓻𝓽 ¹³
نابی با تعجب به مرد بلند قد روبه رویش خیره شد و گفت :نامجونا ...
نامجون : نابیا تو یک وکیلی که باید با کینه ای ها کنار بیای پس باید بیشتر مراقب خودت باشی!
_________________________________________________________
نابی لبخندی میزنه و میگه : بله ...فقط تو اینجا چیکار میکنی؟
نامجون : اون عمارت خونه پسرخالمه !
نابی : اوه اها !
نابی و نامجون چندسال قبل موقع حل اولین پرونده دختر همدیگر رو شناختن و باهم دوستان خوبی شدند...نه تنها با نامجون بلکه اون به شدت با جین ، تهیونگ و جیمین صمیمی شد!
[فلش بک به چهارسال پیش]
دختر شور و ذوق زیادی داشت ...
اما طولی نکشید که اتش این شور و ذوق خاموش شد !
اون خیلی برای پروندش تلاش کرد اما دادگاه داشت به نفع اونها پیش میرفت اون هم بخاطر رشوه دادن !
اما طولی نکشید که با افسر پارک آشنا شد و اون و تیمش کمک زیادی بهش کردن !
[پایان فلش بک]
نامجون لبخند بزرگی تحویل نابی میده و میگه :ما میرسونیمت خونت خطرناکه توی این وضعیت خودت تنها بری!
نابی :ما؟
نامجون :منو تهیونگ
و بعد به ماشین اشاره میکنه ...
نابی برای تهیونگ دست تکون میده خواست بره سمت ماشین که دستش توسط یک نفر کشیده میشه !
یونجون :خانم سونگ آقای جئون شمارو کار دارن !
نامجون با تعجب میگه :نابیا تو جونگکوک رو میشناسی؟
نابی :فرصت آشنایی مختصری رو بخاطر یه همکاری اجباری پیدا کردیم !
نامجون که فهمید اون وکیل خبره که کوک ازش تعریف میکرد ال ای جان ادمینه نتونست جلوی خندش رو بگیره ...
𝓐𝓾𝓽𝓱𝓸𝓻 :𝓙𝓲𝔂𝓸𝓸𝓷❤️
𝓙𝓴 𝓪𝓷𝓭 𝓝𝓪𝓫𝓲🐰🦋
𝓟𝓪𝓻𝓽 ¹³
نابی با تعجب به مرد بلند قد روبه رویش خیره شد و گفت :نامجونا ...
نامجون : نابیا تو یک وکیلی که باید با کینه ای ها کنار بیای پس باید بیشتر مراقب خودت باشی!
_________________________________________________________
نابی لبخندی میزنه و میگه : بله ...فقط تو اینجا چیکار میکنی؟
نامجون : اون عمارت خونه پسرخالمه !
نابی : اوه اها !
نابی و نامجون چندسال قبل موقع حل اولین پرونده دختر همدیگر رو شناختن و باهم دوستان خوبی شدند...نه تنها با نامجون بلکه اون به شدت با جین ، تهیونگ و جیمین صمیمی شد!
[فلش بک به چهارسال پیش]
دختر شور و ذوق زیادی داشت ...
اما طولی نکشید که اتش این شور و ذوق خاموش شد !
اون خیلی برای پروندش تلاش کرد اما دادگاه داشت به نفع اونها پیش میرفت اون هم بخاطر رشوه دادن !
اما طولی نکشید که با افسر پارک آشنا شد و اون و تیمش کمک زیادی بهش کردن !
[پایان فلش بک]
نامجون لبخند بزرگی تحویل نابی میده و میگه :ما میرسونیمت خونت خطرناکه توی این وضعیت خودت تنها بری!
نابی :ما؟
نامجون :منو تهیونگ
و بعد به ماشین اشاره میکنه ...
نابی برای تهیونگ دست تکون میده خواست بره سمت ماشین که دستش توسط یک نفر کشیده میشه !
یونجون :خانم سونگ آقای جئون شمارو کار دارن !
نامجون با تعجب میگه :نابیا تو جونگکوک رو میشناسی؟
نابی :فرصت آشنایی مختصری رو بخاطر یه همکاری اجباری پیدا کردیم !
نامجون که فهمید اون وکیل خبره که کوک ازش تعریف میکرد ال ای جان ادمینه نتونست جلوی خندش رو بگیره ...
- ۷.۷k
- ۲۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط