عشق خونین

《 عشق خونین 》
پارت ۲۷

ات : این تتو نشانه قدرت ام هست وقتی یه آدم تو خطر می‌افته من وظیفمه که نجاتش بدم وقتی یکی جونش به خاطر بیافته حال منم بد میشه و میفهمم که کجا هست و چرا تو خطر افتاده خلاصه نجاتش میدم برایه همین مثل آدم ها عادی زندگی نمیکنم ولی منم آدمم
منم میخواستم دوست پسر داشته باشم منم میخواستم عاشق بشم منم میخواستم ...
کمی سکوت کرد و اشک هایش جاری شدن جیمین با چشم های درشت اش به ات خیره شده بود
ات : میخواستم ازدواج کنم و بچه دار بشم بچه خودم رو حامله باشم و بلخره از این زندگی فرار کنم و بمیرم چرا من نمیمیرم ....
با حق حق کردن گریه میکرد جیمین دست های کوچیک و سردش را سمته صورت ات برد و اشک هایش را پاک کرد
جیمبن : این طلسم رو بشکن
ات : این طلسم تو دست های تو هستش
جیمین شوکه دست اش رو از صورت ات برداشت
جیمین : من ....
ات : آره گلی که طلسم توشه تو دنیا خون‌شام ها هست هر وقت اون گل رو تو آب بزارم و آبش رو بخورم این طلسم شکسته میشه تو بزرگ ترین کوه اونجا گذاشته شده جیمین من فقد یه چیزی ازت میخواهم بهم بگو اون در کجاست ده روزی که نبودم دنبال اون در میگشم نه بلکه این ده روز بلکه ۱۰۰ سالی میشه
جیمین : من ... از دنیا خودم اومدم
ات : میدونم عزیزم بهم بگو کی اومدی
جیمین : ... ده سال پیش
ات : یعنی وقتی ۶ سالت بود
جیمین : آره.... راستش مادرم انسان بود ... نمیدونم که چجور به دنیا خون‌آشام ها اومده بود پدرم ... مادرم رو پیدا کرد و بزور با خودش برد قصر ..
ات : پدرت پادشاه بود
جیمین : آره... بزور با مادرم ازدواج کرد در حالی که زن داشت و یک پسر پنج ساله بزور با مادرم ر*ابطه داشت وقتی من رو حامله بود میخواست خودکشی کنه ولی بخاطر من نکرد هر روز که داستان خودش رو بهم تعریف می‌کرد باهاش گریه میکرد
ات: پس مادرت انسان بود
جیمین : آره برایه همینه که تو چند مدت یه بار نیاز به خون دارم ... خون‌آشام ها واقعا ای اگه انسان ببینن فقد به تیکه تیکه کردنش و خوردن خونش فکر می‌کنند...
ات : هیچی نگو
جیمین: چی
ات: برایه امشب کافیه بقیش رو روزه بعد تعریف کن باشه میدونم برات خیلی درد داره پس هیچی نگو چشمات رو ببند و آروم بخواب
جیمین : باشه
جیمین پلک هایش رو هم گذاشت و ات بوسی رو پیشانیه جیمین گذاشت جیمین هم خنده ای کرد ات کمی بهش نزدک تر شد و چشم هایش را بست جیمین دوباره زود چشم هایش را باز کرد و به ات نگاه میکرد تا اینکه خوبش برد
دیدگاه ها (۱۸)

《عشق خونین 》پارت ۲۹سوی چانگ: هی‌ سویون مگه بهت نگفتم که راجب...

《 عشق خونین 》پارت ۳۰ ات : بازم نباید سویون: فکر نمیکنی که بی...

《 عشق خونین 》پارت ۲۶ات : زود باش جیمین جیمین خودش رو کنترل م...

《عشق خونین 》پارت ۲۵ بعد از پوشیدن لباس خواب اش مشغول مسواک ز...

پارت ۲۳ویو ات تو اون مهمونی کلی شیشه خون بود که حالمو بهم زد...

( گناهکار ) ۷۰ part جیمین خندید و درحالی که دستشو گرفته بود ...

( گناهکار ) ۷۱ part قلبش همانند آبی بر روی زمین ریخت جیمین ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط