پارت
پارت ⁷(☆•♡~)
♡ぢんげれ がめ♡
یوریکا همانطور که داشت با خودش فکر میکرد متوجه شد،چند نفر با لباس های مشکی مانندی و با ماسک های سیاه که وسط آن ها دایره ای سفید وجود دارد،و یک نفر وسط ماسکش مربع سفید وجود دارد،وارد سالن شدند.
یوریکا تازه متوجه شد که دست هرکدومشان اسلحه هایی که به سمت پایین نشونه گرفتن هست.
یکی از کسایی که ماسک دایره ای شکل داشت به سمت یکی از افراد اسلحه نشونه گرفت.
همه ترسیدند،در همین موقع یکی به سمت آن کسی که ماسک مربعی شکل داشت،رفت و با التماس و گریه گفت؛اینجا کجاست که ما رو اوردید؟!لطفا بزارید بریم.!
اون کسی که ماسک مربعی داشت،گفت؛لطفا صبر کنبد و بزارید براتون توضیح بدهم،همانطور که میدانید شما به یه بازی دعوت شدید و آن را پذیرفتید...
به قلم
میدوری چان:☆)
@tanjiro_1
بازنویسی
کچینا چان:♡)
@kechina
♡ぢんげれ がめ♡
یوریکا همانطور که داشت با خودش فکر میکرد متوجه شد،چند نفر با لباس های مشکی مانندی و با ماسک های سیاه که وسط آن ها دایره ای سفید وجود دارد،و یک نفر وسط ماسکش مربع سفید وجود دارد،وارد سالن شدند.
یوریکا تازه متوجه شد که دست هرکدومشان اسلحه هایی که به سمت پایین نشونه گرفتن هست.
یکی از کسایی که ماسک دایره ای شکل داشت به سمت یکی از افراد اسلحه نشونه گرفت.
همه ترسیدند،در همین موقع یکی به سمت آن کسی که ماسک مربعی شکل داشت،رفت و با التماس و گریه گفت؛اینجا کجاست که ما رو اوردید؟!لطفا بزارید بریم.!
اون کسی که ماسک مربعی داشت،گفت؛لطفا صبر کنبد و بزارید براتون توضیح بدهم،همانطور که میدانید شما به یه بازی دعوت شدید و آن را پذیرفتید...
به قلم
میدوری چان:☆)
@tanjiro_1
بازنویسی
کچینا چان:♡)
@kechina
- ۱.۵k
- ۲۷ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط