شهر بیشاعر مگر میشود

.
شهرِ بی‌شاعر مگر می‌شود

باید یکی باشد که از تو بگوید

از تو که غزل از چشمانت می‌ریزد
دیدگاه ها (۲۰)

صبح است و دکان زندگی آباد استگلخنده فراوان شده، دلها شاد است...

نه مغرورم نه دلسنگم،نه از تحقیر میترسمپر از بغضم ولی از "اشک...

همه محاسبات مرا در هم ریخته ایتا یک ساعت پیشفکر می کردمماه د...

تو نباشی من و این پنجره‌ها هم زردیمشاید آخر سرِ پاییــــز تو...

دلم بدون تو هی بهانه می‌گیردسراغ یک غزل عاشقانه می‌گیردهمان ...

عاشقانه های شبنم

من عشق تورا دور از هوس می بینمالله می بینمهردو لب تورا قند و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط