پارت

پارت ۱۱
کوک:اره بابا
*مهمونی تموم شد داشتن میرفتن خونه*
تهیونگ:ممنونم نقشت رو عالی بازی کردی
ات:خواهش میکنم
تهیونگ:ولی با کوک زیاد گرم گرفتی
ات:معذرت میخوام
تهیونگ:نه مهم نیس
((فلش بک به خونه))
رفتیم خونه که یکی از خدمتکارا اومد گفت:
٪:ارباب من دیوونه شدم خدافس
تهیونگ:چرا؟
٪:این بچه خیلی شیطونه من میرم خدافس
تهیونگ:باشه
*خدمتکاره رفت *
ات:مگه یجی چی کار کرده
تهیونگ:نمیدونم بریم ببینیم
ات:باشه
*رفتن تو اتاق یجی*
ات:اخخخخخ(یجی اسباب بازیش رو پرت میکنه)
یجی:مامان جونم
ات:چی کار کردی تو هااا؟
یجی:اون زنه گفت(خنده)
ات:اره چرا میخندی؟
یجی:دیوونش کردم(خنده)
ات:من تورو میکشم(عصبی)
یجی:مگه چیکار کردم؟
ات:(عصبی)
یجی:(میره تو بغل تهیونگ)عمو جذاب کومک
تهیونگ:ات عیبی نداره
ات:اما...
تهیونگ:مهم نیس نه اینکه بهت اعتماد نداشته باشم ولی این کوچولو امشب پیش من میخوابه
یجی:هوراااااا
ات:اما این جوری خیلی بی ادبی میشه
تهیونگ:نه خیلی هم خوبه
ات:باشه
ویو تهیونگ
رفتم لباسام رو عوض کردم یجی اومد داخل باهم دراز کشیدیم خوابید یکم بهش نگاه کردم اون خیلی شبیه من بود واقعا دوست داشتم پدر این بچه باشم
ویو ات
آرایشم رو پاک کردم رفتم خوابیدم
((فلش بک به فردا))
ادامه دارد...
دیدگاه ها (۷)

رمان:عشق🖤🩸پارت:۱٠🖤🩸+ناراحت شدی؟ &نه(تکیه میده به صندلی و ی ا...

پارت ۱۲پاشدم یکم آرایش کردم و ی لباس پوشیدم رفتم پایین اما ...

دنیای نا عادلانهلباس تهیونگارایش ا/تلباس ا/ت

پارت ۱۰((فلش بک به ساعت ۵))دیدم ساعت ۵ ما باید ۶ و نیم می ر...

[love triangle][مثلث عشقی] P4(فلش بک) ات: ست بیول میای بریم ...

پارت ۴۹ویو صبح ات: جیمین..... درد..... جیمین: عوممم چی شوده ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط