گربه وحشی p

گــربه وحــــــــشی p76
ویو نویسنده:
رین رفت لباسشو پوشید و....
_چطوره؟
+...... ـ
_چیه؟ میدونم.... این از اونی که قراره بپوشم خیلییی بهتره ولی_
+نه... برا اون..... همینو با اون کت مشکیت بپوش...
_چی؟ ولی مایا_
+مایا چی؟
_خب.. اون... اخه*زیر لب *
+هوم?
_اون... الان یه جورایی.. رییسمه و خب....*اروم*
ا+گه بخای لباسی که بهت داده رو بپوشی نمیتونی رو موتور بشینی.... دامنتم نمیتونی با دستت نگه داری......
_راس میگیا.... پس... من میرم باهاش حرف بزنم....
+وایسا....
_هوم؟
باجی دست رینو کشید و انداختش تو بغل خودش.... صورتشو نزدیکش اورد و گفت
+نمیخاد بهش بگی
_چی؟ چرا نگم؟
+چون من میگم
_اما_
لباشو گذاشت روی لبای رین...بوسیدش و لباشو گاز میگرفت....
+تا تو باشی حرف رو حرف ددیت بیاری*نیشخند *
_کیسوکههههه *عصبی*
+بله؟*جدی... شاید با لحن معمولی اما مصمم*
&ام.... ام.... ام*سرخ *
+....*بردن صورتش تو گردن رین *
_ها؟*سرخ*
+*لیسیدن*
_کیسوکههههه *گوجهعلی*
+گشنمه خوووووو
_خب من که همه چی گذاشتم رو میززززززز*سرخ *
+خب اگه اینجوریه من تو رو میخام
_بزا شب برگردیم من به دماری از روزگارت درارم*زیر لب *
+چی؟
_هیچیییی... فقط... پاشو حاضر شو....
+ولی هنو ساعت هفته
_خونشون میره تو جاده های یوکوهاما... تا ما بخایم بریم بیرون ی رب طول میکشه...
+باشه....*رینو پرنسسی بغل کردو برد تو اتاق*
_هن؟
+مگه نمیخای کتتو بپوشی؟
_چرا...
+پس تا من دنبال لباسام میگردم کاراتو بکن...
_ب... باشه
ویو رین:
چ مرگمه اخه؟
چرا اینجوری شدم؟
قلب لنتیم خیلی بد داره میزنه.... اهههه لعنت بهت
رفتم تو اینه خودمو نگا کردم
_ها؟
خدایاااا..... سرخه سرخ شدم... چیکار کنم؟
+رین حالت خوبه؟
جااان... چقد بدنش خوبههههه...جذااابببههههه
_ا... ارهههه.... فقط.... یکم گرممه
+گرمته؟ هوا که الان خیلی سرده... شاید تب داری.... بیا ببینمت
_ن.. نه... نیا جلو....
+ها؟
_میگم... ش... شاید سرما خورده باشم.... بد... خب...
خدایا چه گندی زدم..... نکنه فک کنه میخام ازش فاصله بگیرم
+باشه خب.... میخای نریم؟
_چی؟ نه... معلومه ک نه... ت... تو لباستو بپوش.... من میرم پایین لوازم آرایشیامو بردارم
+باشه....
بدو بدو از پله ها رفتم پایینو فقط با گشتن الکی وقتمو هدر دادم.... لوازمام تو کشویه خودمه.. نمیدونم چرا ولی فقط اون لحظه دنبال بهانه بودم تا از اتاق بزنم بیرون... بعد از چن مین اومد پایین.... خیلی بهش میومد.... موهاش... تیپش... کفشاش... اصن تاحالا اینجوری ندیده بودمش....
هر لحظه ممکنه سکترو بزنم....
+میگم..
_ها؟
+حالت خیلی بد میزنه ها...
_چی؟ نه بابااا... فقط... احتمالا تو کشویه خودمه.... چون هرچی... هرچی گشتم نبود... اره.. میرم کشویه... خودمو بگردم
+خیله خب... فقط اجله کن...
_باشه
رفتم بالا و فقط یه رژ زدم.... کفشامو*اسلاید دو*پوشیدمو رفتم بیرون
دره خونرو قفل کردمو رفتم تو حیاط که دیدم تکیه داده ب موتور و انگاری منتظر من بود..
+بریم بانو؟
_ب... بریم
خداونداااا این چه طرز حرف زدنه اخههه؟ من همینجوری دارم برا استایلت غشو ضعف میرم تو چرا اینجوری حرف میزنییییییی؟
ویو نویسنده:
خلاصه را افتادنو رین به جای اینکه مثل همیشه باجی رو بغل کنه چسبیده بود به پشت موتورو سعی میکرد نزدیک باجی نشع
اماااا بچه های خاله.... عمو باجی که حسابی از دست رین ژان کلافه شده بووود تا جایی که میتونست از ماشینا سبقت میگرفتو تند میرفت و رینم از سر ناچاری باجی رو گرفتو دستاشو دورش حلقه کرد
بعد بیس مین رسیدنو....
بعد از اینکه درو باز کرد همه بلند شدنو بهش تعظیم کردنو مایا هم اومد..
~سلام... چرا اینو پوشیدی؟
_عوضش میکنم.... فعلا تا ماه سرخ همین تنمه.
~ باشه
_فقط بقیه کجان؟
~میزای اخر نشستن
_باشه ممنون
اونام رفتن سر میزی که بچه ها بودن و....
________________________________________________
تو خماری ب سر کنید🫠🚬🗿🎀
دیدگاه ها (۵)

ارن ب خاطر میکاسا جان دادو میکاسا به جان داد👍🤣

ریدماااان

بلخرههههه بستم رسیدددددهمین دو سه قلم شد چارصد تومن🥲👍

ناهام ناهام... بنده بمردم....

پارت نوزدهم امگای شیرین من 🌷 (رفت)_ اخشهه قلبم داشت میرفتم ت...

پارت ۷ویو رزی:بلند شدم رفتم دستشویی کارای لازم رو کردم و فرم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط