این روزها بدجور هوای یک جای دنج به سرم زده

این روزها بدجور هوایِ یک جایِ دنج به سرم زده .
جایی شبیهِ خانه ی مادربزرگ که صبحش بویِ سادگیِ قاجار می دهد و شب ، بساطِ آوازِ جیرجیرک ها میانِ حیاطش پهن است .
می شود کنارِ حوض نشست و با عطرِ گل هایِ گلدانِ لب پریده ی شمعدانی اش مست شد ،
می شود رویِ تخت چوبیِ کهنه اش لم داد و با صدایِ قارقارِ خش دار و جانانه ی کلاغِ بی پروایِ روی درخت ، عشق کرد .
می شود ساعت ها نشست و زندگیِ مورچه هایِ سرخوشِ تویِ باغچه را تماشا کرد ،
می شود کودکانه شاد بود ،
می شود نفس کشید !
من برایِ دلخوشی ام نه ثروت می خواهم ، نه عشق ...
من با همین چیزهای ساده خوشبختم !

#نرگس_صرافیان_طوفان
دیدگاه ها (۷)

باید مدام کوک کرد دلی را که از خستگی روزگار صدایش ناموز...

سادگی ها را دوست دارم؛ اتفاق های ساده، فکرهای ساده، آدم های ...

- گذشته هایت را ببخش...زیرا آنها همچون کفش های کودکی ات،نه ت...

شیرین تر از این چیست که با قند لب دوستدور از غم و اندوه جهان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط