همین که شب میشه تازه داستان شروع میشه

هَمینـ کِهـ شَبـ میشهـ تازهـ داستانـ شُروع میشهـ...
کَلَنجـار رَفتـنـ با خـودِتـ و هـِزاران داستانـِ دیگـَه‍ :)
دیدگاه ها (۴)

بـِــگـُــذار کـَـفـتــارهــا ے ایــن زَمـانــه بــَــرا ے خ...

دلم برای کودکیم تنگ شده...برای روزهایی که باور ساده ای داشتم...

طعم لبهایت عوض شدهنه نهلبهای من تلخ شدهحتی نوشیدن شربت بهار ...

همیشهبه انتهای کوچه که می رسمصدای زمزمه ی تورا،ازتراس می شنو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط