بازمانده

بازمانده
فصل دو' پارت ۱۸'

یوری که هنوز نگران بود، نگاهش رو به تهیونگ دوخت و دستش رو به آرومی روی شونه‌ش گذاشت. آروم‌آروم نگاهش رو از تهیونگ برداشته و به بقیه خیره شد. همه در سکوت و دلهره به مسیر خیره بودند و تنها صدای لاستیک ماشین‌ها به گوش می‌رسید.
جیهوپ که پشت فرمان بود، با دست‌های لرزان و دقتی بی‌نظیر ماشین رو می‌راند. دستش روی فرمان فشرده بود و چشمانش به جلو دوخته شده بود. نزدیک بود همه بميرند و حتی فکر کردن به اون لحظه باعث می‌شد تا دلشوره بگیرن و بترسن.
آینده نامعلوم انتظارما رو می‌کشید.
یوری با صبر و حوصله به تهیونگ نگاه می‌کرد. نفس‌هایش عمیق‌تر شده بود و این امیدواری رو در دل یوری روشن کرد. تهیونگ هنوز نفس می‌کشید و انگار کمی به حالت طبیعی برگشته بود.
"امیدوارم این بار از این کابوس خلاص بشیم..." یوری این جمله رو برای خودش زمزمه کرد به جونگ‌کوک و جیهوپ که هیچ‌کدوم از حالت استرس و ترس بیرون نیومده بودند نگاه کرد و به این فکر افتاد که شاید هنوز هم یک شانس دیگه برای زنده موندن داشته باشند.
اما ناگهان ماشین در پیچ تند جاده از حرکت ایستاد و همه بلافاصله متوجه شدند که چیزی جلوتر از اون‌ها بود. جیهوپ ترمز کرد و ماشین به شدت ایستاد. صدای ترمز ماشین‌ها فضا رو پر کرد و همه چشم‌ها به جلو دوخته شد.
در مقابل‌شون، یک جاده باریک و تاریک بود که در انتهای اون، سایه‌ای از یک بیمارستان متروکه به چشم می‌خورد. ساختمان بزرگ و قدیمی، پنجره‌های شکسته، و درهای فلزی که باز مانده بودند، اون رو به یک مکان ترسناک و متروکه تبدیل کرده بودند.
در جلوتر از ماشین که توش بودن، ماشین بقیه اعضای گروه هم ترمز کردن. با دستور نامجون ماشین‌های اونا با سرعتی که نشان‌دهنده نگرانی شدید و اضطراب در دل همه بود، وارد محوطه بیمارستان شدند. وقتی ماشین‌ها یکی‌یکی توقف کردند، جیهوپ دوباره ترمز شدیدی زد و همه به جلو خیره شدند.
یوری که هنوز چشمانش به ساختمان دوخته بود، با صدای بلند گفت:چرا اومدیم اینجا؟
جونگ‌کوک نگاه متفکری به ساختمان انداخت و بعد با برداشتن بی‌سیم جیهوپ گفت:هیونگ صدام رو داری!
چندلحظه بعد صدا نامجون از بی‌سیم بلند شد:فکر کنم اینجا جایی خوبی برای پناه گرفتن هست.
بعد از تموم شدن حرفش نامجون اولین نفر بود که از ماشین پیاده شد و بقیه اعضا گروه هم به دنبال نامجون از ماشین‌ها پیاده شدند. جو اضطراب‌آلودی بر فضای بیمارستان حکمفرما بود. همه خیره بودند به بیمارستان متروکه که جلوشون قرار داشت.
نامجون با صدای آرامی گفت:همه آماده‌اید.
تعدای از اعضای گروه موافقت خود را اعلام کردن و یونجی گفت:باید سریع باشیم، یه‌جا برای موندن پیدا کنیم.

غلط املایی بود معذرت 🤍❤
دیدگاه ها (۵)

بازمانده فصل دو' ادامه پارت ۱۹'گروه با احتیاط وارد بیمارستان...

پارت آخر فصل دوم بازمانده ساعت‌ها پشت هم می‌گذشت و حالا فض...

بازماندهفصل دو' ادامه پارت ۱۶' دستانش لرزید و دندون‌هایش رو ...

بازمانده فصل دو' پارت ۱۶'صدای نفس‌های بریده‌ی گروه در هوای آ...

پارت : ۱۸

پارت : ۳۷

پارت : ۲۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط