زندگی نامعلوم
پارت سی و دوم
از زبان دایون= توی ساحل نشسته بودم که گوشیم زنگ خورد دیدنم جونگ هی هستش جوابش رو ندادم اصلا حوصله نداشتم دوباره بهم زنگید این دفعه جواب دادم
دایون: بله
جونگ هی: چرا گوشیتو جواب نمیدی؟
دایون: حالم خوب نیست لب ساحلم حوصله حرف زدن نداشتم جانم کاری داشتی؟
جونگ هی: آها آره عشقم عروسیمون مال این ماه میشه دیگه آره؟
دایون: اهوم آخر این هفته خوبه
جونگ هی: خیلی ذوق دارم زن قشنگم
دایون: (خنده) ممنون شوهر قشنگم
جونگ هی:(خنده) خداحافظ فرشتم
دایون: خداحافظ
قط کردم دلم گرفت نمیدونم بهش چیمیگن اما من برای اینم اما مغزم پیش جونگ هی هستش نمیدونم چرا اما مغزم پیش جونگکوک دوسش ندارم اما یکسره مغزم پیششه...بلند شدم رفتم خونه انقدر گریه کرده بودم که دیگه جانی نداشتم قیافم افتضاح شده بود رفتم داخل که تهیونگ با نگرانی اومد سمتم
تهیونگ: دایون خوبی(نگران)
پوزخند زدم تو دلم قیافه، نگرانی،گریه،دل شورم،کافه،حتی میز هم همون شب خیانت بود ایندفعه هم زخم خورده منم البته از نظر روحی منم
دایون: اهوم خوبم
اشکم و با دستم پاک کردم دلم میخواست مثل دوسال پیش بپرم تو بغل تهیونگ گ یه کنم و اون سرم و نوازش کنه اما غرور لعنتیم نمیذاشت انگار خسته بودم از همه و فقط و فقط دلم داداشم رو میخواست دیگه نتونستم تحمل کنم و رفتم خودم و پرت کردم تو بغلش و هار هار گریه کردم بعد دوسال برگشتم تو بغلش
تهیونگ: الهی بگردم من دورت آجی کوچولو دلم برای بغل کردنت تنگ شد ولی چرا باید خواهر کوچولوم دیگه اونجوری شاد نیست چرا؟(بغض)
دایون: داداشی هق هق میخوام هق هق بمیرم هق هق میخوام بمیرم که هق هق دیگه هیچوقت کسی اذیتم نکنه(گریه افتضاح)
تهیونگ: چرا قشنگم؟مگه من میزارم کسی خواهر منو اذیت کنه عروسکم من مگه مردم که خواهرم هوس مرگ کنه؟ من میکشم کسی خواهرم رو اذیت کنه تو فقط اشاره بده قشنگ داداش من تمام چهان رو میکشم برات عشقم(سرش رو نوازش میکرد)
دلم میخواست تا خود صبح تو بغلش باشم هیچ مردی مثل داداشت نمیتونه باشه هرچقدر هم بد باشه بازم تو بغلش یه حس دیگه داری از بغلش اومدم بیرون
تهیونگ: آروم شدی(لبخند مهربون)
دایون: اهوم من میرم تو اتاقم بخوابم شب بخیر داداشی(لپش رو بوسیدم)
تهیونگ:شب بخیر خوشگل داداش
رفتم تو اتاقم و لباس عوض کردم و با خیال راحت خوابیدم.........
(اسلاید دوم جونگ هی)
از زبان دایون= توی ساحل نشسته بودم که گوشیم زنگ خورد دیدنم جونگ هی هستش جوابش رو ندادم اصلا حوصله نداشتم دوباره بهم زنگید این دفعه جواب دادم
دایون: بله
جونگ هی: چرا گوشیتو جواب نمیدی؟
دایون: حالم خوب نیست لب ساحلم حوصله حرف زدن نداشتم جانم کاری داشتی؟
جونگ هی: آها آره عشقم عروسیمون مال این ماه میشه دیگه آره؟
دایون: اهوم آخر این هفته خوبه
جونگ هی: خیلی ذوق دارم زن قشنگم
دایون: (خنده) ممنون شوهر قشنگم
جونگ هی:(خنده) خداحافظ فرشتم
دایون: خداحافظ
قط کردم دلم گرفت نمیدونم بهش چیمیگن اما من برای اینم اما مغزم پیش جونگ هی هستش نمیدونم چرا اما مغزم پیش جونگکوک دوسش ندارم اما یکسره مغزم پیششه...بلند شدم رفتم خونه انقدر گریه کرده بودم که دیگه جانی نداشتم قیافم افتضاح شده بود رفتم داخل که تهیونگ با نگرانی اومد سمتم
تهیونگ: دایون خوبی(نگران)
پوزخند زدم تو دلم قیافه، نگرانی،گریه،دل شورم،کافه،حتی میز هم همون شب خیانت بود ایندفعه هم زخم خورده منم البته از نظر روحی منم
دایون: اهوم خوبم
اشکم و با دستم پاک کردم دلم میخواست مثل دوسال پیش بپرم تو بغل تهیونگ گ یه کنم و اون سرم و نوازش کنه اما غرور لعنتیم نمیذاشت انگار خسته بودم از همه و فقط و فقط دلم داداشم رو میخواست دیگه نتونستم تحمل کنم و رفتم خودم و پرت کردم تو بغلش و هار هار گریه کردم بعد دوسال برگشتم تو بغلش
تهیونگ: الهی بگردم من دورت آجی کوچولو دلم برای بغل کردنت تنگ شد ولی چرا باید خواهر کوچولوم دیگه اونجوری شاد نیست چرا؟(بغض)
دایون: داداشی هق هق میخوام هق هق بمیرم هق هق میخوام بمیرم که هق هق دیگه هیچوقت کسی اذیتم نکنه(گریه افتضاح)
تهیونگ: چرا قشنگم؟مگه من میزارم کسی خواهر منو اذیت کنه عروسکم من مگه مردم که خواهرم هوس مرگ کنه؟ من میکشم کسی خواهرم رو اذیت کنه تو فقط اشاره بده قشنگ داداش من تمام چهان رو میکشم برات عشقم(سرش رو نوازش میکرد)
دلم میخواست تا خود صبح تو بغلش باشم هیچ مردی مثل داداشت نمیتونه باشه هرچقدر هم بد باشه بازم تو بغلش یه حس دیگه داری از بغلش اومدم بیرون
تهیونگ: آروم شدی(لبخند مهربون)
دایون: اهوم من میرم تو اتاقم بخوابم شب بخیر داداشی(لپش رو بوسیدم)
تهیونگ:شب بخیر خوشگل داداش
رفتم تو اتاقم و لباس عوض کردم و با خیال راحت خوابیدم.........
(اسلاید دوم جونگ هی)
- ۲۶.۱k
- ۳۰ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط