تنفرتاعشق
#تنفر_تا_عشق
#اد_جئون
#پارت_75
دیگه حرفی نزدیم و مشغول غذا خوردن شدیم
ک یهو حس کردم دارم بالا میارم دستمو رو دهنم گزاشتم و سمت دستشویی رفتم
و هرچی ک خورده بودم و نخورده بوددم رو بالا اوردم
بعد انجام کارای لازم از دستشویی اومدم بیرون
کوک:چیشد؟
ات:هیچی بالا اوردم
کوک:ات فکر کنم واقعا حامله ای باید بریم ازمایش
ات:حالا غذاتو بخور
ات:چیزه کوک من میترسم
کوک:از چی؟
ات:نمیدونم کلا میترسم از اینکه این بچه قراره ب دنیا بیاد
از اینکه نتونم نگهش دارم
حتی از اینکه بخام بزرگش کنم هم میترسم
کوک:دیوونه شدیی؟تا وقتی من هستم از هیچی نترس
خدم بچه رو بزرگ میکنم
تازه ترس نداره که
ات:میدونم ولی خب میترسم
کوک:ترس نداره ،غذاتو بخور بعدش میریم دکتر همین
ات:اومم باش
بعد اینکه غذا رو خوردیم
رفتیم تا لباس بپوشیم
کمد رو وا کردم ک ی لباس نظرم رو جلب کرد
ات: میگمم این لباسه رو بپوشم
کوک:ن ی چیز گرم تر بپوش
ی لباس دیگه بهش نشون دادم
ات:این چی ؟
کوک:این خوبه
لباسامو پوشیدم و بعدش یکمم میکاپکردم
و ی تینت تقریبا قرمز هم زدم
کوک:ات تینتتو پاک کن
ات:خوبه ک
کوک:ن پاک کن
ات:وای کوک گیر نده دیگه
کوک :به ی شرط
ات:ب چ شرطی؟
کوک:بزاری ماچت کنم
ات:وا دیشبو یادت نمیاد؟
کوک:دیشب فرق میکرد من الان میخام ماچت کنم
ات:خاااا بیا فقط گیر نده
اومد جلو و ی بو.س.ه تقریبا طولانی رو شروع کردیم
بعد چند مین از هم جدا شدیم
کوک:مثل همیشه خوش مزه بود ،من بازم میخام
ات:پرو نشو دیگهه
کوک:خا اماده شو زود
اماده بودم تو اینه ب خدم ی نگاه انداختم همچی اوکی بود
ات:من آمادم
کوک:بریم پس
داشتیم میرفتیم کهه
دستشوییم گرفت
ات:کوکککک ی دقیقه صبر کن ، برم دستشویی
کوک:ات زودتر میرفتی دیگه
رفتم دستشویی و کارای لازم رو کردم
اومدم بیرون
با ی حالت ک انگار ریده شده بهم گفتم
ات:دیگه نمیخاد بریم
کوک:ع چرا؟
ات:پریو.د شدم😐🙄(چیه نکنه میخاستین انقدر زود...)
......
نظراتتون👼🏻👀
#اد_جئون
#پارت_75
دیگه حرفی نزدیم و مشغول غذا خوردن شدیم
ک یهو حس کردم دارم بالا میارم دستمو رو دهنم گزاشتم و سمت دستشویی رفتم
و هرچی ک خورده بودم و نخورده بوددم رو بالا اوردم
بعد انجام کارای لازم از دستشویی اومدم بیرون
کوک:چیشد؟
ات:هیچی بالا اوردم
کوک:ات فکر کنم واقعا حامله ای باید بریم ازمایش
ات:حالا غذاتو بخور
ات:چیزه کوک من میترسم
کوک:از چی؟
ات:نمیدونم کلا میترسم از اینکه این بچه قراره ب دنیا بیاد
از اینکه نتونم نگهش دارم
حتی از اینکه بخام بزرگش کنم هم میترسم
کوک:دیوونه شدیی؟تا وقتی من هستم از هیچی نترس
خدم بچه رو بزرگ میکنم
تازه ترس نداره که
ات:میدونم ولی خب میترسم
کوک:ترس نداره ،غذاتو بخور بعدش میریم دکتر همین
ات:اومم باش
بعد اینکه غذا رو خوردیم
رفتیم تا لباس بپوشیم
کمد رو وا کردم ک ی لباس نظرم رو جلب کرد
ات: میگمم این لباسه رو بپوشم
کوک:ن ی چیز گرم تر بپوش
ی لباس دیگه بهش نشون دادم
ات:این چی ؟
کوک:این خوبه
لباسامو پوشیدم و بعدش یکمم میکاپکردم
و ی تینت تقریبا قرمز هم زدم
کوک:ات تینتتو پاک کن
ات:خوبه ک
کوک:ن پاک کن
ات:وای کوک گیر نده دیگه
کوک :به ی شرط
ات:ب چ شرطی؟
کوک:بزاری ماچت کنم
ات:وا دیشبو یادت نمیاد؟
کوک:دیشب فرق میکرد من الان میخام ماچت کنم
ات:خاااا بیا فقط گیر نده
اومد جلو و ی بو.س.ه تقریبا طولانی رو شروع کردیم
بعد چند مین از هم جدا شدیم
کوک:مثل همیشه خوش مزه بود ،من بازم میخام
ات:پرو نشو دیگهه
کوک:خا اماده شو زود
اماده بودم تو اینه ب خدم ی نگاه انداختم همچی اوکی بود
ات:من آمادم
کوک:بریم پس
داشتیم میرفتیم کهه
دستشوییم گرفت
ات:کوکککک ی دقیقه صبر کن ، برم دستشویی
کوک:ات زودتر میرفتی دیگه
رفتم دستشویی و کارای لازم رو کردم
اومدم بیرون
با ی حالت ک انگار ریده شده بهم گفتم
ات:دیگه نمیخاد بریم
کوک:ع چرا؟
ات:پریو.د شدم😐🙄(چیه نکنه میخاستین انقدر زود...)
......
نظراتتون👼🏻👀
- ۴.۰k
- ۱۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط