پارت چهلو سه

پارت چهلو سه

رفتم خونه و زنگ زدم به لنا

..

الو؟

لنا:سلام خوبی

مرسی فدات کجایی؟

لنا:خونم ام؛ راستی ساعت چن میریم خرید؟

منم واس همین زنگ زدم ، هر وقت تو بگی

لنا:منم اوکیم هروقت خواستی بریم

حالا ی ساعتی بگو؟

لنا:۴ خوبع؟

آره خوبه پس میام دنبالت

لنا:باشع میبینمت

خدافظ

لنا:خدافظ

....

خب ساعتم معلوم شد و من هنو کلی وقت دارم میرم پایین یکم با مامانم خلوت کنم یادم نی کی باهاش حرف زدم
رفتم پایین

مامان؟

مِنی:بانو ایشون تو اتاقشون هستن و هنوز بیدار نشدن، بیدارشون کنم؟

ن،میخوام واسش صبحونه درست کنم

مِنی:بانو تورو خدا منو بدبخت نکنین یه وقت چیزیتون میشه خانوم منو میکشن

ن ،اصلا تو خبر نداشتی چیزیمم نمیشه ،فقط اینکه شیر داریم؟

مِنی:بله هرچیزی موجود است خانوم دوست ندارن چیزی کمو کسر باشع

خوبه، تو میتونی بری

مِنی:چشم
دیدگاه ها (۰)

پارت چهلو چهاریه جوری حاضر شدم انگار میرم جنگخب حالا چی درست...

پارت چهلو پنجاونکیس اومد و رفتم سوار شدمسلام خوبیاونیکس:سلام...

پارت چهلو دواونکیس:آرع فداتشم ت آماده شو خودم میرسونمتباشع پ...

واسع امشب ده تا پارت نوشتمو اینکه فردا هیچجوره نمیتونم فعالی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط