بیم است که سودایت دیوانه کند ما را

#بیم است که سودایت دیوانه کند ما را
در شهر به بدنامی افسانه کند ما را

بهر تو ز عقل و دین بیگانه شدم آری
ترسم که غمت از جان بیگانه کند ما را

👤 دهلوی
دیدگاه ها (۱)

#نفسی که با نگاری گذرد به شادمانی....مفروش لذتش را به حیات ج...

#پروانه سوخت یک شب و آسود جان اوما عمرها ز داغ جفای تو سوختی...

#آخر قرار زلف تو با ما چنین نبودای مایه قرار دل بیقرار من👤 ش...

#تویی از هر دو عالم آرزویمتو را چون یافتم، از خود چه جویم؟دل...

اندوه تو شد وارد کاشانه‌ام امشبمهمان عزیز آمده در خانه‌ام ام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط