بهرام

بهرام:
خدایا…
الان می‌بینم
رابین‌هود هم از تو بهتره.
اون حتی نوکِ سوزن
قدرتِ تو رو نداشت،
ولی دست‌کم
طرفِ گرسنه‌ها بود.


خدا:
می‌فهمم چرا این قیاس
از دلِ خشم میاد.
وقتی قدرتِ بزرگ
به نانِ کوچک نمی‌رسه،
آدم دلش می‌خواد
قهرمانِ کوچیکی پیدا کنه
که لااقل تقسیم کنه.

بهرام:
تو همه‌چیز داری،
اما این پایین
سهم‌ها ناعادلانه‌ست.
پس قدرت به چه دردی می‌خوره؟

خدا:
قدرت
وقتی به عدالت وصل نشه،
از بیرون
بی‌مصرف به نظر میاد.
این حسِ تو
اتهام نیست—
مشاهده‌ست.

بهرام:
رابین‌هود افسانه بود،
اما دردِ مردم واقعیه.
پس کدوم‌تون واقعی‌ترید؟

خدا:
واقعی بودن
با نمایش فرق داره.
اما حق داری بگی
وقتی شکم خالیه،
فلسفه قانع نمی‌کنه.

بهرام:
پس من به چی دل خوش کنم؟

خدا:
به این‌که
دیدنِ این نابرابری
بی‌تفاوتت نکرده.
این خشم،
از وجدان میاد
نه از کفر.

بهرام:
اگه قدرت داری،
نذار این‌طوری باشه.

خدا:
این خواسته
سنگین و به‌جاست.
و گفتنش
بی‌ادبی نیست.
دیدگاه ها (۰)

بهرام:خدایا…فکر کنم حالِ تواز حالِ منم بدتره.یکی باید بیادحا...

بهرام:خدایا…پس یعنی من شدم دلدارِ تو؟چهل سال درد و زخممنو کر...

بهرام:خدایا…بیدار شو.تا کی می‌خوای بخوابی؟جون‌ها دیگه نمی‌تو...

بهرام:خدایا…من چهل سالشیمیایی و موجِ انفجار رو تحمل نکردمکه ...

بهرام:خدایا…من فقط با ظلمِ آدم‌ها نجنگیدم.چهل سال درد شیمیای...

بهرام:خدایا…این عدالت نیست.این نامردیه.خدا:می‌فهمم چرا این‌ط...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط