Life goes on with pain

زندگی با درد جریان دارد
P13

آمدی و آرام آرام شدی نیمه جانم ♥️


جونگ کوک:همونطور که داشتم کل راهرو رو قدم بر میداشتم که صدای بچه گوشممو گرفت و خیالم راحت شد یه ربع بعد دلینا اومد بیرون عرق کرده بود و چشماش داشت میرفت همونطور که داشت نگام می‌کرد پاهاش شل شد و نزدیک بود بیوفته که گرفتمش🫂…

“توی ماشین”
دلینا خوابش رفته بود و دستاش از شدت خشکی ترک برداشته بود جونگ کوک دلینا رو بر انداز کرد ؛پاهای ظریف،کمری باریک ،سینه های کوچک و کلاسیک ،ترقوه های بیرون زده ،لبای زیبا و مژه های بلند که هر دختری رو بی نقص می‌کرد
بعد از رسیدن به درب عمارت جونگ کوک از ماشین پیاده شد و در دلینا رو باز کرد با دیدن چهره خسته در خواب رفته تصمیم گرفت خودش اونو ببره برایت استایل بلندش کرد و به سمت در رفت با باز شدن در توسط نگهبانان با قیافه نگران و خواب آلود خانواده اش رو به رو شد!!
کوک:شما ها چرا اینجایمید چرا نخوابیدید !؟
یونا(خواهر کوک):من اومدم پایین آب بخورم صدای ماشینتو شنیدم دنبالت گشتم نبودی دلینا هم نبود نگران شدم همه رو بیدار کردم
کوک:جونگ سوک حق داشت بزننت
پدر کوک با شیطنت به دلینا یی که در بغل کوک خواب بود و کوک نگاه می‌کرد سپس گفت:خوش گذشته که به این عمیقی خوابه🛌💦🫧🍷
کوک پوکر پدرشو نگاه کردم گفت:زایمان داشت منم باهاش رفتم بالاخره زنمه !!!😑
م.د؛خیله خب برید بخوابید بسه کوک ممنونم که دلینا رو آوردی بزار تو اتاقش
دیدگاه ها (۰)

Life goes on with pain

Life goes on with pain

Life goes on with pain

Life goes on with pain

ارمان عشق و نفرت پارت 5صبح شد آت خیلی درد داشت کوک رفت غذا پ...

Forest Vampire 2 (. Bloody Return)خون آشام جنگل 2 (بازگشت خو...

Part ¹³¹ا.ت ویو:دست از نگاه کردن کشیدم و دوباره در افکار خود...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط