وقتی که زیر تنم قرار میگیری
وقتی که زیر تنم قرار میگیری،
دنیا شکل دیگری پیدا میکند؛
انگار تمام وزنِ لحظه
میان من و تو تقسیم میشود.
چشمانت را که میبندی،
گرمای تنت مثل موجی آرام اما سوزان
به سینهام میرسد
و من با همان نیرویی که در وجودم میجوشد،
حضورم را بر تو محکم میکنم
نه برای غلبه،
بلکه برای رساندنت به جایی که
فقط عشق توان رسیدن به آن را دارد.
دستانت روی پهلوهایم میلغزدُ من نزدیکتر میآیم،
آنقدر که نفسهایم روی لبهایت مینشیند
تو زیر نگاه من،
زیر حرارت من،
زیر نیرویی که عاشقانه هدایتت میکند،
آرام میلرزی؛
و من بالا، استوار و مشتاق،
تورا با تمام وجودت
در مرزی میان شوق و آرامش نگه میدارم.
بدنت به کوچکترین حرکت من پاسخ میدهد
پاسخی که از هزار کلمه عمیقتر است.
و در همانجا، در نزدیکی مطلق،
میفهمم عشق وقتی به اوج میرسد
که با لرزش مشترک دو بدن معنا پیدا کند.
در نگاهت میبینم
که قدرت من برایت پناه است
و تسلیم آرامت برای من
شعلهایست که هرگز خاموش نخواهد شد.
-کیم تهکوک.
دنیا شکل دیگری پیدا میکند؛
انگار تمام وزنِ لحظه
میان من و تو تقسیم میشود.
چشمانت را که میبندی،
گرمای تنت مثل موجی آرام اما سوزان
به سینهام میرسد
و من با همان نیرویی که در وجودم میجوشد،
حضورم را بر تو محکم میکنم
نه برای غلبه،
بلکه برای رساندنت به جایی که
فقط عشق توان رسیدن به آن را دارد.
دستانت روی پهلوهایم میلغزدُ من نزدیکتر میآیم،
آنقدر که نفسهایم روی لبهایت مینشیند
تو زیر نگاه من،
زیر حرارت من،
زیر نیرویی که عاشقانه هدایتت میکند،
آرام میلرزی؛
و من بالا، استوار و مشتاق،
تورا با تمام وجودت
در مرزی میان شوق و آرامش نگه میدارم.
بدنت به کوچکترین حرکت من پاسخ میدهد
پاسخی که از هزار کلمه عمیقتر است.
و در همانجا، در نزدیکی مطلق،
میفهمم عشق وقتی به اوج میرسد
که با لرزش مشترک دو بدن معنا پیدا کند.
در نگاهت میبینم
که قدرت من برایت پناه است
و تسلیم آرامت برای من
شعلهایست که هرگز خاموش نخواهد شد.
-کیم تهکوک.
- ۱۲۴
- ۱۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط