دستور بده شاعر چشمان توباشم

دستور بده شاعر چشمان توباشم
مجبور که نه گوش بفرمان تو باشم
بوسیدن تو جرم شد و فکر قصاصم
محکوم شدم ........به زندان تو باشم
جانم شدی و عشق شود مسعله ما
عید است اگر مست به قربان تو باشم
خورشید منی برهمه عمرم تو بتابی
ای کاش که من شمع شبستان تو باشم
بیمار شدم زود بیا تا که نمردم
یا مرگ ویا درپی درمان تو باشم
دردت بکشم تا که غمی در تو نبینم
با برگ وفا چتر به باران تو باشم
ایام به کام تو شاد نوازد
من رقص کنان شعر وغزلخوان تو باشم
روزی برسد وعده فال تو بگیرم
انروز دهم سر که به دامان تو باشم
ای گلشن هر ارزو که داغش به دلم ماند
رخست تو ندادی من باغبان تو باشم #محمدغلامی #شمسابادی
#عاشقانه
دیدگاه ها (۳)

تو که میدانی چقدر از چهارشنبها بدم میاد حال حسابش کن تو هم ن...

دیگر برای دوستت دارم کمی دیر استگفتی کسی را دوست داری دلت گی...

به یادت که میوفتم من تمام درد میگیره بهاره. قلبم و انگار هوا...

درد دارم ای رفیقم، درد میدانی که چیست ؟سوختن ازیک نگاه سرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط