پارت یک

پارت یک

سلام، اسم من شینوبوعه. من در ژاپن زندگی میکنم و ۱۴ سالمه. یه مادر و دوتا برادر بزرگتر دارم و پدرم رو در بچگی از دست دادم. پدرم یه بیمار روانی بود.....
اون همش از چیزای ماورایی حرف میزد که وجود نداشتن.
این داستان مال ۸ سال پیش هست زمانی که ۶ سالم بود.
مجبور شدیم اون رو به تیمارستان انتقال بدیم.
مادرم کمی افسرده بود و برادرام سعی میکردن دلداریش بدن.
یه روز که رفتیم تا به پدر سر بزنیم و مطمعن بشیم که حالش خوبه با چیزی مواجه شدیم که انتظارش رو نداشتیم....
وارد تیمارستان شدیم، حس عجیبی داشتم.

ادامه دارد..
بهم انرژی بدین که پارت دو رو بزارم..
دیدگاه ها (۰)

اخه مگه مرض دارین💔

اگه دختر بودن💖💖فقط اتسوشی تو اسلاید آخر💘💘💘

موزان😙😙ساخت خودم ᵔ◡ᵔ ꀿªᵖᵖᵞ☺ꔛ ♡

ده اخه 😐به نظرتون چیکار کنم😭😢

زندگی پیچیده پارت 1*ویو کائورواز مدرسه متنفرم.نمیدونم چرا صب...

پارت ۸۷ فیک ازدواج مافیایی

قاتل من BitaRrrr

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط