عشق حاضر جواب منp119

‫با ناز گفت:‬
‫- باید فکر کنم!‬
‫- فدا سرم اصلا برو گمشو میمون!‬
‫- حالا که بیشتر فکر میکنم میبینم بخشش خیلی کار خوبی!‬
‫- ا ... جونه من؟‬
‫- جونه تو! حالا بگو بینم خوش میگذره بدونه من؟‬
‫- اوف خیلی حتی تصورش برات محاله باور کن!‬
‫- به درک برو با اون جمن گلابی خوش بگذرون ما که بخیل نیستیم! راستی تخت بادیه رو با خودت‬ ‫بردی؟‬
‫- اره اووردمش!‬
‫یکم مکث کرد وبعد گفت:‬
‫- حالا آیو خوش گذشت؟
خودمو زدم به اون راهو گفتم:‬
‫- نگوو خیلی عالیه شبا حال میکنم باهاش!‬
‫- بی تربیت!‬
‫- وا برا چی؟‬
‫- واسه حرفی که الآن زدی مگس!‬
‫خندیدم ...‬
‫- خوب مگه چیه بده از تخته که بهم قرض دادی تعریف میکنم!‬
‫- مرض بگیری تو من که تختو نمیگم جمنو میگم!‬
‫- اهان اونو میگی نه بابا اون گند سفره!‬
‫- جدی؟ واسه چی؟‬
‫تمام اتفاقا رو واسش تعریف کردم اخر سر نه گذاشت نه برداشت بهم گفت:‬
‫- الاع جونم تو به این ادم میگی گند سفر؟ ای بر سره بی لیاقتت کنن میمون درختی!‬
‫یعنی کاملا شخصیتمو تخریب کرد ...‬
‫- جون پشه خجالت نکشیا اگه اون گوشه موشه ها چیزی مونده بگو سبک شی!‬
‫خندید ...‬
‫یکم دیگه با هم فک زدیمو بعد از چندی تماسو قطع نمودم!‬
‫با اشتیاق از اتاق پرید بیرون که محکم با لیلی برخورد کردم ...‬
‫لیسا- هو چه خبرته؟‬
‫- هو تو کلاهت تو جلوی من همیشه سبز ی!‬
‫- رو که نیست سنگه مرمره! آیو یه چیز بگم؟‬
‫- چون تویی دو تا بگو!‬
‫- میای بریم دو تا کافه گالسه بزنیم تو رگ!‬
‫- اووف هستم باهات نافرم!‬
‫- پس بزن بریم!‬
‫با تعجب گفتم:‬
‫- خودمون دوتا؟‬
‫- نه په با عمه هامون! کسی نیست که سوجون که گفت خوابش میاد بچه هاهم که رفتن خرید‬
‫جیمینم از صبح معلوم نیست کجا غیبش زده!‬
‫یه نمه ناراحت شدم ...‬
‫- کجا رفته؟ تو میدونی؟‬
‫- نه همیشه کارش همینه! حالا هر جا باشه میاد نگران نباش! بریم؟‬
‫با اینکه دلم داشت شور میزد به نشونه ی مثبت سرمو تکون دادم! تمام مدتی که حاضر میشدم‬
‫به این فکر میکردم که جیمین کجا رفته؟ اصلا واسه چی رفته؟ اخر سرم با پیامی که از مغزم‬
‫اومد کاملا خفه شدم! به تو چه اخه پشه! ‬
‫با لیسا به هتل مارینا پارک رفتیم تا دوتا از اون کافه گالسه های خوشمزه بزنیم بر بدن ... وارد‬ ‫هتل که شدیم‬
‫به سمته کافی شاپ رفتیم لیسا به گارسون سفارش کافه گالسه ها رو داد ...‬
‫بعد از چند دقیقه سفارشمون اماده شد ... مشغول بلعیدن بودم که لیسا مثل دمپایی پرید وسط‬ ‫افکارم!‬
‫- هستی بعدش بریم یه دوری تو پاساژا بزنیم!‬
‫سرمو بالا اووردمو بهش چشمک زدم ...‬
‫- هستم!‬
‫- پس زود کوفت کن وقت نداریم!‬
‫از هتل خارج شدیمو با یه تاکسی به یه پاساژ نزدیکه همونجا رفتیم ...‬
دیدگاه ها (۰)

عشق حاضر جواب من p120

عشق حاضر جواب من p121

عشق حاضر جواب من p118

عشق حاضر جواب من p117

《مدرسه رویایی》

p16

نجات پروانه 🖤🦋پارت ۲رفتیم نشستیم لیسا: خب لینا: خب که خب لیس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط