عشق رمانتیک من
عشق رمانتیک من
❤😎پارت ۱۴
خب رفتم آماده بشم الان ساعت ۶ بود ما ۷ قرار داشتیم یه دوش به دوش ۱۵ مینی گرفتم آرایش ملایم کردم و به لباس قیشنگ پوشیدم و موهامم صاف کردم بعد رفتم اتاق جونکوک و وسایل خودمو از توش برداشتم و رفتم اتاقم و زنگ زدم به هانیل
مکالمه هینا و هانیل
هینا: الو سلام پس کی میرسی؟
هانیل: وایسا هنوز موهام مونده درستشون کنم مثه فشنگ میام
هینا: اوکی ولی زوددد
و قطع نمودند که یهو یکی در زد
هینا: بیا تو
آجوما: دخترم ارباب گفت بری دفتر کارشون
هینا: نگفت چی کار داره آجوما
آجوما: نه فقط گفت بری
بعد حرف اجوما هینا رفت بغلش کرد و با حالت لوسی بوسش کرد و رفت
(نکته: هینا آجومارو مثه مادرش میدونه برای همین اینطوری لوس میشه وگرنه که اینطوری با هرکسی نیست😌🎀)
خب رفت سمت اتاق کاره کوک
ویو هینا
در زدم و رفتم داخل تا ببینم چی کار داره باهام باز اوفف مسخره مهم نیست اصلا
ویو جونکوک
یکی در زد که فکر کنم هینا بود (فکر نکن خودش بود)
اومد داخل و گفت
هینا: چیه
جونکوک: بیا اینجا
مغز هینا: رفتم سمتش که دستمو گرفت نشوندم روی پاهاش
هینا: چرا همچین میکنی؟
کوک: نمی تونم با زنم همچین رفتاری داشته باشم؟
هینا: یا امام توهمی ای چیزی ای ها زن کجا بود من زنت نیستم😌😒
کوک: بیخود وقتی من میگم یعنی هستی..
که اجوما اومد داخل که هینا خجالت کشید و سریع بلند شد
آجوما: پسرم هانیل و تهیونگ اومدن
که هینا مثل فشنگ دوید پایین پرید بغل هانیل
(اگه فکر کردی که با گزارش دادنشون من جا میزنم سخت در اشتباهی وقتی هکت کردم به فنات دادم اون موقع گزارش کردنو یادت میدم)💋
❤😎پارت ۱۴
خب رفتم آماده بشم الان ساعت ۶ بود ما ۷ قرار داشتیم یه دوش به دوش ۱۵ مینی گرفتم آرایش ملایم کردم و به لباس قیشنگ پوشیدم و موهامم صاف کردم بعد رفتم اتاق جونکوک و وسایل خودمو از توش برداشتم و رفتم اتاقم و زنگ زدم به هانیل
مکالمه هینا و هانیل
هینا: الو سلام پس کی میرسی؟
هانیل: وایسا هنوز موهام مونده درستشون کنم مثه فشنگ میام
هینا: اوکی ولی زوددد
و قطع نمودند که یهو یکی در زد
هینا: بیا تو
آجوما: دخترم ارباب گفت بری دفتر کارشون
هینا: نگفت چی کار داره آجوما
آجوما: نه فقط گفت بری
بعد حرف اجوما هینا رفت بغلش کرد و با حالت لوسی بوسش کرد و رفت
(نکته: هینا آجومارو مثه مادرش میدونه برای همین اینطوری لوس میشه وگرنه که اینطوری با هرکسی نیست😌🎀)
خب رفت سمت اتاق کاره کوک
ویو هینا
در زدم و رفتم داخل تا ببینم چی کار داره باهام باز اوفف مسخره مهم نیست اصلا
ویو جونکوک
یکی در زد که فکر کنم هینا بود (فکر نکن خودش بود)
اومد داخل و گفت
هینا: چیه
جونکوک: بیا اینجا
مغز هینا: رفتم سمتش که دستمو گرفت نشوندم روی پاهاش
هینا: چرا همچین میکنی؟
کوک: نمی تونم با زنم همچین رفتاری داشته باشم؟
هینا: یا امام توهمی ای چیزی ای ها زن کجا بود من زنت نیستم😌😒
کوک: بیخود وقتی من میگم یعنی هستی..
که اجوما اومد داخل که هینا خجالت کشید و سریع بلند شد
آجوما: پسرم هانیل و تهیونگ اومدن
که هینا مثل فشنگ دوید پایین پرید بغل هانیل
(اگه فکر کردی که با گزارش دادنشون من جا میزنم سخت در اشتباهی وقتی هکت کردم به فنات دادم اون موقع گزارش کردنو یادت میدم)💋
- ۵.۵k
- ۲۸ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط