آمدی آمدنت حال مرا ریخت بهم

آمدی، آمدنت حال مرا ریخت بهم
یک نگاهت همه ی فلسفه را ریخت بهم
آمدی و دل من سخت در این اندیشه:
آن همه منطق و قانون چرا ریخت به هم؟
قاضی عادل قصه به نگاهت دل باخت
یک نگاه کردی و یک دادسرا ریخت به هم
چهره ی شرقی زیبای تو شد موجب خیر
یک به یک انجمن غرب گرا ریخت بهم
شاعران، طالب سوژه، همه دنبال تو اند
سوژه پیدا شد و شعر شعرا ریخت بهم
جاذبه مال زمین است، تو شاید دزدی
که فقط آمدنت جاذبه را ریخت بهم
من همان آدم پر منطق بی احساسم...
پس چرا آمدنت، حال مرا ریخت بهم؟
دیدگاه ها (۴)

مگر می توان تو را دوست نداشت؟!مثل اینکهبه پرنده بگوییپرواز ن...

نـاگهان دلت می گیرداز فاصله بین آنچه می خواستیو آنچه که هستی...

پاسخ بده از این همه مخلوق چرا منتا شرح دهم از همه ی خلق چرا ...

منودلبریدنازتو؟چه محالِ خنده داری!..#سیروس_عبدی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط