part
part3🦋
@{در اتاق جییمن رو میزنه} قربان میتونم بیام تو
-چته
@لطفا منو ببخشید من واقعا نمیدونستم اون چیه معذرت میخوام دیگه تکرار نمیشه خواهش میکنم من واقعا به این شغل احتیاج دارم
-باشه اما این آخرین فرصته
@وایی خیلی ازتون ممنونم قربان
-برو دیگه
@چشم چشم{رفت اتاق آنا}
×تو که نرفتی باز چرا برگشتی
@اقا گفت میتونی بمونی
×یعنی چی گفت وایسا برم ببینم یعنی چی
@میخواین بچه رو بدین من
×نه خیر لازم نکرده
-چیشده باز
×تو واقعا با اون کارش دوباره اجازه دادی کار کنه
-گفتم که این آخرین فرصته
×جیمین من نمیتونم نوم رو به این بسپارم
-مامان الان من وسط سال پرستار از کجا گیر بیارم اگه دوباره اشتباهی کرد اخراجشش میکنم
@خانم لطفا اجازه بدین بمونم باور کنید من به این پول احتیاج دارم
×ببین زنیکه اگه ببینم بلایی سر نوم آوردی خودم گورتو میکنم
@چشم چشم قول میدم
×بیا آروم بگیرش
@بدین به من
-مامان
×بله پسرم
-گشنمه
×جیمین منو سگ نکن تازه غذا خوردی
-گشنمه خوب عه
×بیا منو بخور
-عه مامان
×یامان
-باشه بابا نخواستیم از بیرون سفارش میدم
×هر کاری میکنی بکن من میرم بخوابم
-باشه شب بخیر
×شبت بخیر
{صبح}
{مادر جیمین از خواب بیدار میشه میره به آنا یه سر بزنه میبینن که آنا داره گریه میکنه و پرستار هم بزور بخش شیر میده و خیلی عصبی میشه با فریاد میره تو}
×داری چه غلطی میکنی{فریاد}
@هیچی خانم دارم بهش شیر میدم
×اره میبینم اونم بزور
-چیشده
×بچه گشنش نیست داره بزور شیشه شیر رو میکنه تو دهنش نگاه کن بیچاره از گریه قرمز شده بچم
-تو خجالت نمیکشی با اینکه یه بار قول دادی دوباره داری اذیتش میکنی
@چشم از این به بعد حواسمو جمع میکنم
&{تو بغل پرستار بی قراری میکنه و میخواد بیاد بیرون و جیغ می نه گریه میکنه}
-بچم رو بده من{آنا رو ازش میگیره }
&{آروم میشه تو بغلش جیمین}
-همین الان وسایلت رو جمع میکنی گم میشی بیرون
@اقا
-همین که گفتم سریع
@چ...چشم
×جیمین باید ببریمش دکتر حالش خوب نیست واقعا
-نه بابا دکتر نمیخواد
×جیمین معلومه درد داره باید بفهمیم دردش چیه
-مامان بیخیال
×جیمین
-باشه من میرم آماده بشم
×عجله کن
{کمی بعد}
-من امادم بریم
×بریم بریم
&{خیلی بی قراره}
×معلوم نیست چی شده که اینقدر حالی بده
-چیزی نیست بابا برین تو ماشین
×خوب را بیفوت
-باشه{حرکت کرد}
×جیمین تند تر برو
-دارم تند میرم دیگه
×الهی بمیرم برای بچم مچخدا میدونه چه دردی میکشه
-رسیدیم پیاده شین
ادامه دارد...
🦋اون یکی رمان رو خوندین؟
@{در اتاق جییمن رو میزنه} قربان میتونم بیام تو
-چته
@لطفا منو ببخشید من واقعا نمیدونستم اون چیه معذرت میخوام دیگه تکرار نمیشه خواهش میکنم من واقعا به این شغل احتیاج دارم
-باشه اما این آخرین فرصته
@وایی خیلی ازتون ممنونم قربان
-برو دیگه
@چشم چشم{رفت اتاق آنا}
×تو که نرفتی باز چرا برگشتی
@اقا گفت میتونی بمونی
×یعنی چی گفت وایسا برم ببینم یعنی چی
@میخواین بچه رو بدین من
×نه خیر لازم نکرده
-چیشده باز
×تو واقعا با اون کارش دوباره اجازه دادی کار کنه
-گفتم که این آخرین فرصته
×جیمین من نمیتونم نوم رو به این بسپارم
-مامان الان من وسط سال پرستار از کجا گیر بیارم اگه دوباره اشتباهی کرد اخراجشش میکنم
@خانم لطفا اجازه بدین بمونم باور کنید من به این پول احتیاج دارم
×ببین زنیکه اگه ببینم بلایی سر نوم آوردی خودم گورتو میکنم
@چشم چشم قول میدم
×بیا آروم بگیرش
@بدین به من
-مامان
×بله پسرم
-گشنمه
×جیمین منو سگ نکن تازه غذا خوردی
-گشنمه خوب عه
×بیا منو بخور
-عه مامان
×یامان
-باشه بابا نخواستیم از بیرون سفارش میدم
×هر کاری میکنی بکن من میرم بخوابم
-باشه شب بخیر
×شبت بخیر
{صبح}
{مادر جیمین از خواب بیدار میشه میره به آنا یه سر بزنه میبینن که آنا داره گریه میکنه و پرستار هم بزور بخش شیر میده و خیلی عصبی میشه با فریاد میره تو}
×داری چه غلطی میکنی{فریاد}
@هیچی خانم دارم بهش شیر میدم
×اره میبینم اونم بزور
-چیشده
×بچه گشنش نیست داره بزور شیشه شیر رو میکنه تو دهنش نگاه کن بیچاره از گریه قرمز شده بچم
-تو خجالت نمیکشی با اینکه یه بار قول دادی دوباره داری اذیتش میکنی
@چشم از این به بعد حواسمو جمع میکنم
&{تو بغل پرستار بی قراری میکنه و میخواد بیاد بیرون و جیغ می نه گریه میکنه}
-بچم رو بده من{آنا رو ازش میگیره }
&{آروم میشه تو بغلش جیمین}
-همین الان وسایلت رو جمع میکنی گم میشی بیرون
@اقا
-همین که گفتم سریع
@چ...چشم
×جیمین باید ببریمش دکتر حالش خوب نیست واقعا
-نه بابا دکتر نمیخواد
×جیمین معلومه درد داره باید بفهمیم دردش چیه
-مامان بیخیال
×جیمین
-باشه من میرم آماده بشم
×عجله کن
{کمی بعد}
-من امادم بریم
×بریم بریم
&{خیلی بی قراره}
×معلوم نیست چی شده که اینقدر حالی بده
-چیزی نیست بابا برین تو ماشین
×خوب را بیفوت
-باشه{حرکت کرد}
×جیمین تند تر برو
-دارم تند میرم دیگه
×الهی بمیرم برای بچم مچخدا میدونه چه دردی میکشه
-رسیدیم پیاده شین
ادامه دارد...
🦋اون یکی رمان رو خوندین؟
- ۲۳.۲k
- ۲۷ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط