بگذار که بر شاخه این صبح دلاویز

بگذار ، که بر شاخه این #صبح دلاویز
بنشینم و از #عشق سرودی بسرایم
آنگاه ، به صد شوق ، چو مرغان #سبکبال ،
پر گیرم ازین بام و به سوی #تو بیایم

من نیز چو #خورشید ، دلم زنده به #عشق است
راه #دل خود را ، نتوانم که نپویم
هر #صبح ، در آیینه جادویی خورشید
چون می نگرم ،
#او
#همه
#من ،
#من
#همه
#اویم !


#فریدون_مشیری
دیدگاه ها (۱)

من از لطافت #صبح من از طراوت #نورمن از نوازش آن #مهربان چنان...

#صبح است و #دلـم در تپش لحظه ی #دیـدارباز این دل من گشـته به...

هرکه با پاکدلان #صبح و مسایی دارددلش از پرتو #اسرار صفایی دا...

#غفلت از ایام #عشـق پیش محقـق #خطاستــــــاول #صبح است خیــز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط