غرور اسلیترینی (فصل ۲) P1
ادامه ی متیو ویو
نیم ساعت بعد
متیو: میشه بگی داریم کجا میریم؟
کاترین: هیسس..... الان میرسیم.....
دیدم جلوی یه خونه ی آپارتمانی وایسادیم
متیو: الان فرود اومد؟
کاترین: آره پیاده شو
با کلی زور و زحمت پیاده شدم..... باورم نمی شد تمام این مدت روی هوا بودم!
بقیه هم پیاده شدند که کاترین نفس عمیقی کشید و یه چیزی گفت که درست نفهمیدم و یهو یه واحد از وسط آپارتمانا در اومد😳
کاترین زنگ زد. که یه صدای زیر زبونی اومد که گفت
مارکوس: کیه؟
کاترین: منم مارکوس درو باز کن
مارکوس: عه کاترین بیا تو.....
در باز شد که با یه پسر لاغر مردنی مواجه شدم که قدش یکم از کاترین کوتاه تر بود.
کارل: سلام کاترین
کاترین: مارکوس....(با داد) کارل اینجا چی کار می کنه؟
متیو: کارل کیه؟
مارکوس: شماها کی هستید؟
کاترین: دوستای منن مارکوس
مارکوس: (با خنده) تازه کجاهاش رو دیدی.....
ناگهان یه دختر کوچیک با موهایی مصری که یکم از موهای کاترین بلند تر بودند دیدم......
کاترین: آلیس...... مارکوس چه جوری؟
مایک: سلام کاترین
کاترین: تو دیگ......
یهو دیدم چشمای کاترین تا جایی که می شد باز شد و نگاهش به پسری با عینک (دایره ای نیست بالاش یکم خوابیده) افتاد که قدش حدودا اندازه ی من بود حالا شاید یکم بزرگ تر اون یکی مایک هم تقریبا قدش هم قد کاترین بود.
کاترین: مایک...... چه طوری؟
کاترین ویو
باورم نمی شد اون لئو بود؟ واقعا؟ اصلا فکرش رو هم نمی کردمممم....... حتما یه اتفاقی افتاده......
(لئو میشه پسر عموی کاترین مایک میشه پسر عمه ی کاترین و کارل میشه داداش کاترین و آلیس میشه دختر خاله ی کاترین)
یه نفس عمیق کشیدم و گفتم
کاترین: مارکوس اینجا چه خبره؟
مارکوس: هیچی اون جک و جیکوب خانواده هامون رو گیر انداختند همین
کاترین: چییییییی؟ یعنییی چییییی؟ چرای کاری نکردی؟ بابام الان حالش خوبهههه؟
متیو ویو
من الان کلا هنگ کرده بودم نگاهی به بقیه انداختم اونا هم گیج بودند......
مایک: این اوسکل هم مارو جمع کرد اینجا و......
نگاهش به من و بقیه افتاد
مایک: شما کی باشید؟
کاترین: اومدن کمک
نگاه کردم به پسره لئو...... محل سگم نمی زاشت که بلاخره گفت
لئو: سلام کاترین
کاترین: (با کمی لبخند) سلام🥰
بچه ها شاید الان زیاد متوجه نشده باشید ولی توی پارت های بعد داستان جالب تر هم میشه.....
و ببخشید که پارت نزاشتم دو تا سرماخوردگی پشت سر هم گرفتم خیلی بد بود😘💚
بازم ببخشید👋
نیم ساعت بعد
متیو: میشه بگی داریم کجا میریم؟
کاترین: هیسس..... الان میرسیم.....
دیدم جلوی یه خونه ی آپارتمانی وایسادیم
متیو: الان فرود اومد؟
کاترین: آره پیاده شو
با کلی زور و زحمت پیاده شدم..... باورم نمی شد تمام این مدت روی هوا بودم!
بقیه هم پیاده شدند که کاترین نفس عمیقی کشید و یه چیزی گفت که درست نفهمیدم و یهو یه واحد از وسط آپارتمانا در اومد😳
کاترین زنگ زد. که یه صدای زیر زبونی اومد که گفت
مارکوس: کیه؟
کاترین: منم مارکوس درو باز کن
مارکوس: عه کاترین بیا تو.....
در باز شد که با یه پسر لاغر مردنی مواجه شدم که قدش یکم از کاترین کوتاه تر بود.
کارل: سلام کاترین
کاترین: مارکوس....(با داد) کارل اینجا چی کار می کنه؟
متیو: کارل کیه؟
مارکوس: شماها کی هستید؟
کاترین: دوستای منن مارکوس
مارکوس: (با خنده) تازه کجاهاش رو دیدی.....
ناگهان یه دختر کوچیک با موهایی مصری که یکم از موهای کاترین بلند تر بودند دیدم......
کاترین: آلیس...... مارکوس چه جوری؟
مایک: سلام کاترین
کاترین: تو دیگ......
یهو دیدم چشمای کاترین تا جایی که می شد باز شد و نگاهش به پسری با عینک (دایره ای نیست بالاش یکم خوابیده) افتاد که قدش حدودا اندازه ی من بود حالا شاید یکم بزرگ تر اون یکی مایک هم تقریبا قدش هم قد کاترین بود.
کاترین: مایک...... چه طوری؟
کاترین ویو
باورم نمی شد اون لئو بود؟ واقعا؟ اصلا فکرش رو هم نمی کردمممم....... حتما یه اتفاقی افتاده......
(لئو میشه پسر عموی کاترین مایک میشه پسر عمه ی کاترین و کارل میشه داداش کاترین و آلیس میشه دختر خاله ی کاترین)
یه نفس عمیق کشیدم و گفتم
کاترین: مارکوس اینجا چه خبره؟
مارکوس: هیچی اون جک و جیکوب خانواده هامون رو گیر انداختند همین
کاترین: چییییییی؟ یعنییی چییییی؟ چرای کاری نکردی؟ بابام الان حالش خوبهههه؟
متیو ویو
من الان کلا هنگ کرده بودم نگاهی به بقیه انداختم اونا هم گیج بودند......
مایک: این اوسکل هم مارو جمع کرد اینجا و......
نگاهش به من و بقیه افتاد
مایک: شما کی باشید؟
کاترین: اومدن کمک
نگاه کردم به پسره لئو...... محل سگم نمی زاشت که بلاخره گفت
لئو: سلام کاترین
کاترین: (با کمی لبخند) سلام🥰
بچه ها شاید الان زیاد متوجه نشده باشید ولی توی پارت های بعد داستان جالب تر هم میشه.....
و ببخشید که پارت نزاشتم دو تا سرماخوردگی پشت سر هم گرفتم خیلی بد بود😘💚
بازم ببخشید👋
- ۹.۰k
- ۲۰ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط