نشستم تو حیاط خیره شدم به مآه که حقا حقشو خور

‹‹ نِشَستَم تو حَیاط خیره شُدَم به مآه که حَقا حَقِشو خوردی ...
میگَن هَوا داره بویِ زِمِستون میگیره کَم کَم،
کَم کَم؟!؟ مَگه جُز زِمِستون دیگه فَصلیَم هَست؟
واسه ما که چار فَصلِمون پاییز و زِمِستونِ،
تو این تَهِ تاریکِ دُنیا هَمیشه صِدایِ خِش خِشِ بَرگایِ زَردِ چرروکیده و صِدایِ یه جُغدِ پیر میاد، !
هَمیشه هَوا سوز داره، مُدام یه اَندوهِ مُکَرَری تَهِ دِل تیر میکِشه، ...
یه وَقتایی اَفکاری میشینَن تو سَرِت سَنگینی میکُنَن ...
که مَثلاً ،
بِشینی و نِگاش کُنی و حِسِش کُنی وَلی وَقتی به
خودِت میای جُز یه مَنِ تو خالی هیچی وجود نَداشته باشه! :)
به یادِ لَبخَندِش شروع کُنی لَبخَند زَدَن اَمّا بِری جِلویِ آینه بِبینی عه، دروغ بود ... اینکه بَغَلِش کُنی و عَطرِشو حِس کُنی اَمّا وجودِش رو نه ...
روزی صَد بار باهاش از دُنیا و آدَماش حَرف بِزَنی اَمّا یِهویی بِبینی اِی دادِ بی داد ،
دیوار سِفیدایِ اُتاقِت چِقَدر قَشَنگ عَطر و بویِ اونو دارَن به خودِشون میگیرَن ... :)
آره،🙂
واسه ما که هَمیشه زِمِستونِ!
سَردِ ،تاریکِ ... بِریم خونه؟! :)) 🖤🌱 ››

















[° داشتَنَت ، حَسرَت است
مِثلِ شِنا ، بَرایِ یِک قَطعِ نُخاع ...!🖤🌱]

#آناهیتا 🖤
دیدگاه ها (۰)

"هَرآنچه‌دَرقَلب‌می‌گُذَرَدرانِمی‌تَوان‌گُفت، بَرایِ‌‌هَمین‌...

وَلی‌شَبـا‌رو‌،زودبِخوابید :)شانس‌ِدیدَنِش‌روتویِ‌خواب‌ازدَس...

نِگاهَمو‌ چَرخوندَم‌ رو آدَمای‌ِ دور‌ُ بَرِمون،‌کَسی‌ حَواسِ...

ما تُرکا یه اِصطِلاحی داریم!وَقتی کَسی رو خیلی دوست داریم وَ...

⁨ ⁨ اینجا خود بهشته🥹🌿اگه دلت یه روزِ خاص می‌خواد… یه جایی که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط