عشق آغشته به خون

"عشق آغشته به خون "
P⁸
¥_¥
______
می‌تونستم درست تو چشماش ببينم که چقدر واسه دیدنم ذوق کرد و حالت چهره‌اش عوض شد..لبخند زد..لبخندی که همیشه عاشق دیدنش بودم..و سال‌ها بود که نتونسته بودم ببینمش..مقابلش لبخند زدم که منو به آغوش کشید..فکرشو نمی‌کردم همچون کاری رو انجام میده..چون اونم بزرگ شده بود و منم دیگه اون دو بچه نبودیم که همه‌ی قصر رو دنبال هم بدویم.
خواستم خودم رو پس بکشيم که محکم‌تر بغلم کرد
تهیونگ:چیکار میکنی بعدی این همه سال تونستم دوباره به آغوش بگیرمت اما تو فرار میکنی؟
جین‌آئه:اما شاهزاده فاصله که میان‌مون هست رو باید حفظ کنیم.
تهیونگ:فاصله..شاهزاده..یه لحظه صبر کن‌.. تو اصلا جین‌آئهِ یا نه..جین‌آئه هیچوقت نمی‌گفت شاهزاده
جین‌آئه:بله شاهزاده خودمم اما الان اون جین‌آئه قبل نیستم و شمام اون شاهزاده که تو قصر دنبالم می‌دویدن نیستین..همه‌چه تغییر کرده
تهیونگ:حتی اگه من پادشاه این سرزمین بشم..بازم ازت میخوام منو به همون اسم واقعیم تهیونگ صدا بزنی..و منم جین‌آئه صدات میزنم..
جین‌آئه:اما این ممکن نیست شاهزاده..برای بی‌احترامی به شاه مجازات میشم
تهیونگ:اینقدر نگو شاهزاده..شاهزاده...از این لقب متنفرم
از خودش جدام کرد..و درست به چشمام خیره شد
تهیونگ:من الان و حتی بعدا همون شاهزادهِ که دنبالت همه‌ی قصر رو می‌دوید هستم..دیگه نمیخوام بهم بگی شاهزاده..فقط تهیونگ
جین‌آئه:......
تهیونگ:جین‌آئه
جین‌آئه:ب..با..باشه
تهیونگ:الان شد.
پسره که همراه شاهزاده بود کنار‌مون ایستاده بود و نگا‌مون می‌کرد..زمانیکه دید حرفا‌مون تموم شد..تعظیم کرد و تو همون حالت گفت
&:جان هستم بانوی من
جین‌آئه:لازم نیس تعظیم کنی..من نه شاهزاده‌ام نه اشراف زاده
جان:اما تا زمانیکه انسان باشی به احترام نیاز داری و این حقته..تهیونگ بهم یاد داده
این‌که شاهزاده رو به اسم کوچیک صدا زد..باعث تعجبم شد
تهیونگ:جان..یکی از همراهانم هست..خیلی وقته ما باهم دوستیم و اینکه پسر خوبیه بهش اعتماد دارم و این‌بارم با خودم آوردمش به قصر
جین‌آئه:از دیدن‌تون خوشبختم..منم جین‌آئه خدمتکار قصرم
جان:حتی بیشتر از تصوراتم زیبای بانو
جین‌آئه:ها؟؟
جان:اوه تعجب کردین..چیزی نیست..تهیونگ همیشه از شما حرف‌ میزد و منم زیبای شمارو تصور می‌کردم..
روم رو به سمت تهیونگ چرخوندم اما او هیچ واکنشی به حرف جان نشون نداد..
جان:خب من می‌خوام برم..تهیونگ میرم پیش بقیه..هرچه لازم بود فقط خبرم کن
تهیونگ:باشه میتونی بری
خواست بره ‌که چشمم به زخم دستش خورد
جین‌آئه:یه لحظه
جان:چیزی شده
جین‌آئه:دستت!!
دستش رو بالا آورد و نگاش کرد
جان:چیزی نیس..خودم بهش رسیدگی می‌کنم
جین‌آئه:کار من بود..پس
تهیونگ:یه پارچه خیس بده..بقیه‌اش رو بزار دست خودش کارش رو بلده
جان:تهیونگ راست میگه نمیخوام به زحمت بشین..
پارچه که روی میز بود رو برداشتم و خیس کردم..به سمت جان برگشتم پارچه رو روی دستش گذاشتم..دوباره تعظیم کرد و با لبخند و گفتن شب بخیر آشپزخونه قصر رو ترک کرد
میخواستم به سمت شاهزاده برگردم که دستی دوری کمرم حلقه شد..و بعدش سرش رو روی شونه‌ام گذاشت و آروم نزدیک گوشم زمزمه کرد
تهیونگ:خیلی دل تنگت بودم جین‌آئه..اما تو دیگه مث قبل نیستی این منو میترسونه نکنه از دستت بدم.


غلط املایی بود معذرت 💫
حمایت 🤌🤌
نظرتون؟؟
دیدگاه ها (۴۱)

"عشق آغشته به خون "P⁹-_-#تابع_قوانین_ویسگون ________شامِ برا...

معرفی شخصیت های فیک "عشق آغشته به خون "♡♡♡♡____♡♡♡♡تهیونگ:شا...

"عشق آغشته به خون "P⁷€_€_____صدا کوبیدن پاش رو روی زمین حس‌ ...

"عشق آغشته به خون "P⁶♡_*____چه ترسناک‌تر از این بود که تو با...

رمان افسر پلیس پارت ³زنگ درو زدم جیمین: کیه؟تهیونگ: درو وا ک...

black flower(p,324)

black flower(p,307)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط