شعر و شراب

شعر و شراب:
مرحبا ای یار، من مستم ز چشمانت یقین
می برد قلب مرا یاد تو ای زیبا ترین

هم سرای قلب من، سر زن و هم دل جا گذار
جسم من قربان تو، وا کن دلُ و بر جان نشین

سینه پُر درد است و درمانش نگاهی از نگار
یار من شو ناز کن، دل باز کن، عشق است چنین

اینچنین هر لحظه ام، یادت به رویا ساز شد
دل به غم دمساز شد، برخیز و رخسارم ببین

یک شبی بر تخت رویای تو باید رخنه شد
رخت و تختت را به هم پیچیده و دل در کمین

من به یادت عادت دیرینه دارم دلبرم
یاد تو مشروب و من هم ساقیِ مستم، همین

شعروشراب
دیدگاه ها (۲)

آغوش بعضی هــا …علم را زیـر سوال می برد !آنقدر آرامت می کند ...

محشرے دیشب به یادت ڪنج خلوت داشتم...یڪ زمین هفت آسمان چشمان ...

📷 دلهای ما که بهم نزدیک باشند,دیگر چه فرقی می کند که کجای ای...

مروارید ایرانی:دل تو تنگ و منم ساده ترین دلجویتجان من رخ بنم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط