درست همان لحظه که رمق رفتن تا دم در اتاقم را نداشتم
♥ ️
درست همان لحظه که رمق رفتن تا دم در اتاقم را نداشتم
زنگ زد و گفت: «میای بریم قدم بزنیم؟»
مانند فنر از جایم در رفتم و نیم ساعت بعد سر قرار بودیم
تا به خودمان بیاییم دیدیم سه ساعتی از قدم زدنمان میگذرد
گاهی با خودم فکر میکنم این چه انرژی ایست که در عشق نهفته است♥ ️
وگرنه آن لحظه پیشنهاد یک میلیارد پول هم مرا از جایم تکان نمیداد
#سیما_امیرخانی
درست همان لحظه که رمق رفتن تا دم در اتاقم را نداشتم
زنگ زد و گفت: «میای بریم قدم بزنیم؟»
مانند فنر از جایم در رفتم و نیم ساعت بعد سر قرار بودیم
تا به خودمان بیاییم دیدیم سه ساعتی از قدم زدنمان میگذرد
گاهی با خودم فکر میکنم این چه انرژی ایست که در عشق نهفته است♥ ️
وگرنه آن لحظه پیشنهاد یک میلیارد پول هم مرا از جایم تکان نمیداد
#سیما_امیرخانی
- ۲۶۸
- ۱۵ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط