شب از آنجایی شروع میشود

شب از آنجایی شروع می‌شود
که موهایت را باد دانه دانه پریشان می‌کند
و ناگهان دستم را سرنوشت از گریبانت رها می‌کند
بدون تو همان درخت ایستاده در دشتم
که باد آخرین برگش را تکانده است
آرام آرام به خواب عمیقی فرو می‌روم
که سال‌ها پیش زنی زندگی‌ام را به دریا ریخت
و ماهیان در خونم شناور شدند
حبیب نکیسا شاعر افغانستان
@silver-m
#شعر
دیدگاه ها (۱)

انبوهي از اين بعدازظهرهاي جمعه رابياد دارم كه در غروب آنهادر...

#شعر#زیبا#احمدرضا_احمدی

جاده بهانه است مقصود چشم توستمن راهی توام ای مقصد درست#علیرض...

ناگزیر از سفرم، بی سرو سامان چون «باد»به «گرفتار رهایی» نتوا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط