مثل ستاره


مثل ستاره
پر از تازگی بودی و نور
و در دستت انگشتری بود از عشق
و پاکیزه مثل درختی
که از جنگل ابر برگشته باشد

سرآغاز تو
مثل یک غنچه‌ سرشارِ پاکی،
زمین روشنی تو را حدس می‌زد
تو بودی ،هوا روشنی پخش می کرد

و من
هر گلی را که می‌دیدم از
دست‌های تو آغاز می شد
و آبی که از بیشه‌ای دور می آمد آرام
بوی تو را داشت

من از ابتدای تو فهمیده بودم
که یک روز خورشید را خواهی آورد...

دریغا تو رفتی!
هراسی ندارم
مهم نیست ای دوست
خدا دست‌های تو را
منتشر کرد...
#سلمان_هراتی
دیدگاه ها (۲۵)

‌در جهانی خالی از صدای تونه پرنده ای روی شاخه درخت خانه می ...

‌با تو سخن گفتمبا لبخندیو تو پاسخی ندادیدهانت سیمی است برای ...

‌صدای قلب تو آری،صدای قلب تو پاشید بر در و دیوارو عطر سوختن ...

‌چشمان‌ تو چنان‌ ژرف‌ است‌ که‌ چون‌ خم‌ می شوم‌ از آن‌ بنوشم...

تک پارتی از نامجون

٬٬روی نیمکت پارک نشسته بود و کلاغ ها رو میشمرد تا بیاد بهشون...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط