زندگی رویاییپارت
زندگی رویایی:پارت۶۷
+اوپا من دوساله سول رو از همه به جز تو و ایدا قایم کردم
~خب
+اگه بخواد سول رو برداره ازم چی من بدون سول میمیرم همین که گریه میکنه من بی قرار میشم
~مگه تو کوک رو نمیشناسی
+کوک که عاشقش شدم یه نفر دیگه بود
~..
گوشیم زنگ خورد به سول که تو بغلم خواب بود نگاه کردم
+اوپا میشه بزاریش تو اون اتاق
پاشد و گذاشتش تو اتاق گوشیم رو دیدم ایدا بود
+سلام چطوریکلک
÷ا.ت
-چطوری بیب
تعجب کردم این کوک بود
÷واقعا ببخشید
+یعنی حرف تو دهنت نمیمونه (داد)
-بیب آروم باش
گوشی رو قطع کردم و سیمکارتم رو در آوردم و شکوندمش و از پنچره انداختمش بیرون
~چرا داد زدی
+اوپا(گریه)
~چیشده
+اوپا این ایدا بهم زنگ زد داداشش پیشش بود.
~چی
+اوپا روز که ازش میترسم داره میرسه (گریه)
~نترس چیزی نمیشه
جیمین رو بغل کردم و شروع کردم به گریه کردن
~بهتره توهم بری پیش سول بخوابی
+جایی نرو لطفا
~اوک برو
رفتم اتاق منو سول رو تخت کنار سول دراز کشیدم و سول رو بغل کردم همین بغل باعث شد اون تیله های مشکیش رو باز کنه انگار دنبال سینمه شیر میخواست
+شیر میخوای کوچولو مامانی بهش شیر میدادم که کم کم چشماش رو بست منم آروم تو بغلم گرفتمش
+هیشکی تو رو از من جدا نمیکنه
و چشمام رو بستم
چند مین بعد:
در خونه رو میزدن باز کردم که با کوک مواجه شدم
+ک.کوک
-بیب بچم خیلی پیشت موند
+نه نه بچم رو نبر
-متاسفم
+نههه(داد)
یهوی از خواب پریدم سول رو پیشم ندیدم
+سول
بدو از اتاق آمدم بیرون سول دست جیمین بود بدو رفتم سمتش و سر جیمین داد زدم
+با اجازه کی سول رو بردی هاا(داد)
~ا.ت(تعجب)
+هیشکی حق اینو نداره که بچم رو ببره
~ا.ت به خودت بیا
+جیمین(گریه)
+جیمین خیلی ترسیدم (گریه)
+فک کردم کوک بچم رو برد
جیمن بغلم کرد و گفت
~ا.ت کوک از وجود سول خبر نداره
+چی
~ایدا بهت پيام داد منم دیدمش گفت
÷کوک فقط یهویی تحدیدم کرد بهم شک داشت که من میدونم کجایی ا.ت به بچم رحم نکرد
+چی نه نه کوک کاری بابچش نکرد
~نزدیک بود بکنه
+چی(داد)
~برو گوشیت رو ببین
رفتم سمت گوشم و پيام ایدا رو باز کردم
(ادامه حرفش)
÷ا.ت به بچم رحم نکرد لطفا درکم کن ...کوک وقت تو رو میخواد خبر نداره بچه داری ..لطفا من روببخش اگه بهت زنگ نمیزدم بچم میمیرد
جوابش دادم
+اشکالی نداره الان حال سان ها خوبه
زود جوابم داد
÷اره ۱۶ مه تولدشه (مه تاریخ میلادیه که میشه اردیبهشت )
+جدی
÷اره خوشحال میشم بیایی
+نمیتونم
÷لطفا تو خالش میشی چطوری دلت میاد نیایی تولد خواهرزادت
+بزار ببینم
÷لطفا بیا تولد یدونه بچمه
+سول رو چکار کنم نمیتونم تنهایی بزارمش آمریکا هنو یه سالشه کم پیش میاد حرف بزنه کلمات براش سنگینه
÷مگه گفتم سول رو بزار آمریکا بیارش کره
+نه نه خطرناکه
÷چرا خطر ناکه
+...
+اوپا من دوساله سول رو از همه به جز تو و ایدا قایم کردم
~خب
+اگه بخواد سول رو برداره ازم چی من بدون سول میمیرم همین که گریه میکنه من بی قرار میشم
~مگه تو کوک رو نمیشناسی
+کوک که عاشقش شدم یه نفر دیگه بود
~..
گوشیم زنگ خورد به سول که تو بغلم خواب بود نگاه کردم
+اوپا میشه بزاریش تو اون اتاق
پاشد و گذاشتش تو اتاق گوشیم رو دیدم ایدا بود
+سلام چطوریکلک
÷ا.ت
-چطوری بیب
تعجب کردم این کوک بود
÷واقعا ببخشید
+یعنی حرف تو دهنت نمیمونه (داد)
-بیب آروم باش
گوشی رو قطع کردم و سیمکارتم رو در آوردم و شکوندمش و از پنچره انداختمش بیرون
~چرا داد زدی
+اوپا(گریه)
~چیشده
+اوپا این ایدا بهم زنگ زد داداشش پیشش بود.
~چی
+اوپا روز که ازش میترسم داره میرسه (گریه)
~نترس چیزی نمیشه
جیمین رو بغل کردم و شروع کردم به گریه کردن
~بهتره توهم بری پیش سول بخوابی
+جایی نرو لطفا
~اوک برو
رفتم اتاق منو سول رو تخت کنار سول دراز کشیدم و سول رو بغل کردم همین بغل باعث شد اون تیله های مشکیش رو باز کنه انگار دنبال سینمه شیر میخواست
+شیر میخوای کوچولو مامانی بهش شیر میدادم که کم کم چشماش رو بست منم آروم تو بغلم گرفتمش
+هیشکی تو رو از من جدا نمیکنه
و چشمام رو بستم
چند مین بعد:
در خونه رو میزدن باز کردم که با کوک مواجه شدم
+ک.کوک
-بیب بچم خیلی پیشت موند
+نه نه بچم رو نبر
-متاسفم
+نههه(داد)
یهوی از خواب پریدم سول رو پیشم ندیدم
+سول
بدو از اتاق آمدم بیرون سول دست جیمین بود بدو رفتم سمتش و سر جیمین داد زدم
+با اجازه کی سول رو بردی هاا(داد)
~ا.ت(تعجب)
+هیشکی حق اینو نداره که بچم رو ببره
~ا.ت به خودت بیا
+جیمین(گریه)
+جیمین خیلی ترسیدم (گریه)
+فک کردم کوک بچم رو برد
جیمن بغلم کرد و گفت
~ا.ت کوک از وجود سول خبر نداره
+چی
~ایدا بهت پيام داد منم دیدمش گفت
÷کوک فقط یهویی تحدیدم کرد بهم شک داشت که من میدونم کجایی ا.ت به بچم رحم نکرد
+چی نه نه کوک کاری بابچش نکرد
~نزدیک بود بکنه
+چی(داد)
~برو گوشیت رو ببین
رفتم سمت گوشم و پيام ایدا رو باز کردم
(ادامه حرفش)
÷ا.ت به بچم رحم نکرد لطفا درکم کن ...کوک وقت تو رو میخواد خبر نداره بچه داری ..لطفا من روببخش اگه بهت زنگ نمیزدم بچم میمیرد
جوابش دادم
+اشکالی نداره الان حال سان ها خوبه
زود جوابم داد
÷اره ۱۶ مه تولدشه (مه تاریخ میلادیه که میشه اردیبهشت )
+جدی
÷اره خوشحال میشم بیایی
+نمیتونم
÷لطفا تو خالش میشی چطوری دلت میاد نیایی تولد خواهرزادت
+بزار ببینم
÷لطفا بیا تولد یدونه بچمه
+سول رو چکار کنم نمیتونم تنهایی بزارمش آمریکا هنو یه سالشه کم پیش میاد حرف بزنه کلمات براش سنگینه
÷مگه گفتم سول رو بزار آمریکا بیارش کره
+نه نه خطرناکه
÷چرا خطر ناکه
+...
- ۶.۳k
- ۲۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط