من یه بار تو سالگی عاشق شدم بابا دختره فهمید دیگه نمی
من یه بار تو 16 سالگی عاشق شدم بابا دختره فهمید دیگه نمی ذاشت دخترش بیاد بیرون
یه روز تیپ زدم به موهام ژل زدم رفتم در خونشون
باباش اومد گفت چیه ؟؟😕
گفتم دخترتو می خوام اومدم خاستگاریش
گفت یه لحظه واسا الان میام😑
رفت با یه توپ پلاستیکی برگشت گفت بیا عمو جون بگیر برو دنبال بازیت
یه روز تیپ زدم به موهام ژل زدم رفتم در خونشون
باباش اومد گفت چیه ؟؟😕
گفتم دخترتو می خوام اومدم خاستگاریش
گفت یه لحظه واسا الان میام😑
رفت با یه توپ پلاستیکی برگشت گفت بیا عمو جون بگیر برو دنبال بازیت
- ۷.۶k
- ۰۵ آذر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط