منو ته باهم نامزد کردیم با ذوق
منو ته باهم نامزد کردیم (با ذوق)
جیگو از روی تخت میاد پایین و میگه
۰چی کی چرا من خبر نداشتم
.بابا کی
_خب راستش من کوک رو بدون اطلاعش به عقد خودم در آوردم ولی بعد پشیمون شدم و ازش خواستگاری کردم و اون قبول کرد
اره اینطور شد
۰چیزه ارب
_پدر بگو پدر من پدر بیولوژیکی تو هستم
۰خب پدر الان ما چی میشین
_شما هم رو دوست دارید و میخواید با هم باشید درسته
۰. بله درسته
_پس ما مخالفتی نداریم
۰. واقعا؟
_ اره
۰. مرسییییییی
۰خبببب حالا میشه برام دوکبوکی بگیرید(مظلومانه)
_باشه برات میگیریم(خنده)
.کوچولوی من دوکبوکی میخواد
۰هیییی
.باشه باشه
_بادیگارد
بادیگارد : بفرماید ارباب کاری داشتین
_برو چند تا دوکبوکی بگیر بیار
بادیگارد : چشم ارباب چیز دیگه ای هم میخواید
_نه برو
بادیگارد میره
جیگو دوکبوکی هاشو میخوره و دو روز دیگه داخل بیمارستان میمونن
(ویو به یک هفته بعد)
(ویو جیگو)
وایی الاههی ماه مرخص شدیممم میتونیم بریم خونه
توی این چند روز همه خیلی باهام خوب رفتار میکنن و من خیلی خوشحالم
امروز قراره عمو و بچه و خانواده ی پدر بیان
همسر عموم میشه هم داییم میشه هم عموم میشه هم زن عموم میشه اوففففف وایییییییییی
(ویو رسیدن خانواده)
زنگ در عمارت خورد و کوک رفت و در رو باز کرد
(نکته : همهی خدمتکارا مرخصی گرفتن و کسی خونه نیست)
سلام بفرماید تو
همه به داخل اومدند
ته هم به پاین اومد
_سلام مادر
"سلام
&ماهم هستیم فقط مادر نیست
_سلام
&*سلام
_این خانوم کی هستن
به آسین اشاره میکنه
(آسین دختر نامجون و جینه)
&این دخترمه
_سلام خانوم کوچولو
(علامت آسین : ▪︎)
▪︎عمو من کوچیک نیستم
کای به پایین اومد و آسین سریع پرید بغلش و لوپش رو بوس کرد
▪︎سلام پسر عمو
.سلام
"چقدر به هم میان
_نه فکر نکنم
&*چرا خیلی به هم میان
که همه متوجهی جیگویی که
جیگو از روی تخت میاد پایین و میگه
۰چی کی چرا من خبر نداشتم
.بابا کی
_خب راستش من کوک رو بدون اطلاعش به عقد خودم در آوردم ولی بعد پشیمون شدم و ازش خواستگاری کردم و اون قبول کرد
اره اینطور شد
۰چیزه ارب
_پدر بگو پدر من پدر بیولوژیکی تو هستم
۰خب پدر الان ما چی میشین
_شما هم رو دوست دارید و میخواید با هم باشید درسته
۰. بله درسته
_پس ما مخالفتی نداریم
۰. واقعا؟
_ اره
۰. مرسییییییی
۰خبببب حالا میشه برام دوکبوکی بگیرید(مظلومانه)
_باشه برات میگیریم(خنده)
.کوچولوی من دوکبوکی میخواد
۰هیییی
.باشه باشه
_بادیگارد
بادیگارد : بفرماید ارباب کاری داشتین
_برو چند تا دوکبوکی بگیر بیار
بادیگارد : چشم ارباب چیز دیگه ای هم میخواید
_نه برو
بادیگارد میره
جیگو دوکبوکی هاشو میخوره و دو روز دیگه داخل بیمارستان میمونن
(ویو به یک هفته بعد)
(ویو جیگو)
وایی الاههی ماه مرخص شدیممم میتونیم بریم خونه
توی این چند روز همه خیلی باهام خوب رفتار میکنن و من خیلی خوشحالم
امروز قراره عمو و بچه و خانواده ی پدر بیان
همسر عموم میشه هم داییم میشه هم عموم میشه هم زن عموم میشه اوففففف وایییییییییی
(ویو رسیدن خانواده)
زنگ در عمارت خورد و کوک رفت و در رو باز کرد
(نکته : همهی خدمتکارا مرخصی گرفتن و کسی خونه نیست)
سلام بفرماید تو
همه به داخل اومدند
ته هم به پاین اومد
_سلام مادر
"سلام
&ماهم هستیم فقط مادر نیست
_سلام
&*سلام
_این خانوم کی هستن
به آسین اشاره میکنه
(آسین دختر نامجون و جینه)
&این دخترمه
_سلام خانوم کوچولو
(علامت آسین : ▪︎)
▪︎عمو من کوچیک نیستم
کای به پایین اومد و آسین سریع پرید بغلش و لوپش رو بوس کرد
▪︎سلام پسر عمو
.سلام
"چقدر به هم میان
_نه فکر نکنم
&*چرا خیلی به هم میان
که همه متوجهی جیگویی که
- ۳.۷k
- ۱۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط