پارت

پارت۳۴
تهیونگ سریع با داد گفت
تهیونگ:چیکار میکنی(داد)
جی را:معلومه نیست .. تو بگو برای چی آن همه وقت دیگه بی توجهی میکنه به من معلومه اقا سرش جای دیگه گرمه
تهیونگ:تند نرو جی را
جی را: اها نکنه خواب دیدم هان من با چشای خودم دیدمتون تهیونگ(داد)
تهیونگ:حق نداری سر من داد بزنی
با دادی که تهیونگ زد جی را سریع گوش هاشو گرفت و گفت
جی را:منو دوست نداری حداقل به بچه خودت رحم کن یذره فک کن ببین عقلت و دادی دست کی چطور میتونی یه زن دیگه رو باور داشته باشی ولی منی که زنتم و نه
تهیونگ:کدوم بچه
جی را:معلومه که نباید بدونی چون اصلا حال من برات مهم نبود بیا جدا شیم
تهیونگ:بچه منو بدنیا میاری بعد هرجا میخوای بری میری(رفت بیرون)
جی را:اره برو برو پیشه عشقت
جی را بغض کرده بود و خیلی حالش بد بود ناراحت بود از تهیونگ توقع نداشت
ولی هیچ کاری هم ازدستش برنمی‌آمد
که زنگ خونه به صدا در اومد
رفت و در رو باز کرد و با چهره عصبی جونگکوک مواجه شد
نتونست اشکش و کنترل کنه و خیلی زود رفت تو بغل جونگکوک
جونگکوک شکه شده بود و سر دختر رو نوازش میکرد
جونگکوک:هیچی نیست خب من پیشتم
جی را:اوپا مگه من چیکار کردم که انقدر باید اذیت بشم هان اصلا درد ها فقط برای من ساخته شدن خسته شدم کمک کن نجاتم بده(گریه)
جونگکوک:همیشه پیشتم نگران نباش تهیونگ حق نداره با احساسات تو بازی کنه
جونگکوک حسابی جی را رو دلداری داد و جی را از شدت گریه تو بغل جونگکوک خوابش برد جونگکوک جی را رو بغل کرد و گذاشت روی تخت و کنارش نشست تا حال جی را بد نشه
جی را و جونگکوک خیلی همو دوست داشتن و مثل خواهر برادرای واقعی بودن و جونگکوک جی را رو خواهر کوچیکش میدونست و از همون اول همیشه مراقبش بود
..................
دیدگاه ها (۱)

پارت۳۵جونگکوک بعد از اینکه مطمئن شد جی را خوابهواز اتاق رفت ...

پارت ۳۶تهیونگ نزدیک جی را میرفت و جی را به عقب میرفت تا اینک...

پارت۳۳سونیا رفت تا دستاش و بپرسه و همزمان گفتسونیا:چیشد فکر ...

پارت۳۲روزا میگذشت جی را تقریبا خوب شده بود و میتونست به کارا...

black flower(p,253)

خون آشام عزیز (60)

black flower(p,251)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط