نفس آدمها

نفس آدمها

سر به سر افسرده است
روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا،
هر نشاطی مرده است
دست جادویی شب
در به روی من و غم می بندد.
می کنم هر چه تلاش،
او به من می خندد.
نقش هایی که کشیدم در روز،
شب ز راه آمد و با دود اندود.
طرح هایی که فکندم در شب،
روز آمد و با پنبه زدود
دیرگاهی است که چون من همه را
رنگ خاموشی در طرح لب است.
جنبشی نیست در این خاموشی،


╔═ ⚘════⚘ ═╗

╚═ ⚘════⚘ ═╝
دیدگاه ها (۲)

خانه های قدیمی را دوست دارم چونکه... چایی همیشه دم بودروی سم...

هیچ زنی را، در هیچ کجای دنیا نمی توانی پیدا کنی که به یک بار...

تصور مردای ایرانی از خانوما🙄 ╔═ ⚘════⚘ ═╗ ╚═ ⚘════⚘ ═╝

تنهایی مزمن ترین درد عصر ماستبا واگیری غیر قابل کنترل...همه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط