رمان اوشی نو کو
رمان اوشی نو کو
پارت۹
آکوا برگشتند خونه
بعد اوکو رو بغل کرد برد بالا
اوکو: هوراااااااااااا
آکوا: 😙
آکوا: اوه راستی سوشی گرفتم
اوکو: سوچی آخ جون
کانا: یه لحظه وایستید گوشیم داره زنگ میخوره
کسی که زنگ زده بود روبی بود
روبی: سلام کانا
کانا: سلام روبی خوبی؟
روبی: آره خوبم کانا میخواسنم بیام خونتون
کانا: حتما!
اوکو: چی گفت؟ چی گفت؟
کانا: عمه داره میاد خونمون
آکوا: خوبه
زنگ در خورد
اوکو در رو باز کرد
اوکو: سلام عمه
روبی: سلام قربونت بشم
ادامه دارد................
پارت۹
آکوا برگشتند خونه
بعد اوکو رو بغل کرد برد بالا
اوکو: هوراااااااااااا
آکوا: 😙
آکوا: اوه راستی سوشی گرفتم
اوکو: سوچی آخ جون
کانا: یه لحظه وایستید گوشیم داره زنگ میخوره
کسی که زنگ زده بود روبی بود
روبی: سلام کانا
کانا: سلام روبی خوبی؟
روبی: آره خوبم کانا میخواسنم بیام خونتون
کانا: حتما!
اوکو: چی گفت؟ چی گفت؟
کانا: عمه داره میاد خونمون
آکوا: خوبه
زنگ در خورد
اوکو در رو باز کرد
اوکو: سلام عمه
روبی: سلام قربونت بشم
ادامه دارد................
- ۵.۰k
- ۲۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط