قول دادی بیایی

قول دادی بیایی
اما نیامدی،
و من عادتم شد کنار ساحل قدم بزنم
سنگ جمع کنم
برای پرنده‌ها دانه بریزم
و خیال ببافم!
حالا
اندازه‌ی خانه‌ای که نداریم
سنگ جمع کرده‌اَم،
نمی‌آیی؟!
دیدگاه ها (۱۲)

زغال های خاموش راکنار زغال های روشن میگذارند تا روشن شودچون ...

به آدمها نباید زیاد نزدیک شد.هر آدمی باید با خود ابهاماتی دا...

منتظر لحظه مناسب نباش ، همین لحظه رو بگیر و مناسب‌ش کن . . .

ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺁﯾﻨﻪ ﻫﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﺎﺯﻡﯾﮏ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺟﺪﺍﮔﺎﻧﻪ ﺑﺴ...

"همزن " و "آبمیوه گیری" ام را از هم جدا کردم .زن و شوهرند و ...

رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۱

p5تهیونگ:خانومی فعلا زوده برای فهمیدنا.ت:اصلا به من چهه به م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط