سناریو
SCENARIO:
(اگه بخاطر نمره یه درسی بد شده باشه و مامانتون دعوات کرده باشه)
کارکتر:باجی
نسبت:خواهرشی
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
ریوگو(مامانتون):واقن که ا.ت این چیه؟اخه 14 از بیست؟کم تر میشدی یهو دیگه این خیلی زیاده آفرین
ا.ت:مامان من کل تلاشمو کردم...پنج ساعت تموم از اتاقم بیرون نیومدم که ریاضیو بخونم...ولی نشد نتونستم
ریوگو:حداقل اتظار داشتم تو این خوب باشی
باجی:هی مامان بسه دیگه
ا.ت:دوییدن تو اتاقش*
ویو ا.ت:
هوففف بازم ریاضی لعنتی...من تو این درس خوب بودم چی شد یهو؟خسته شدم...معلمم برگشته گفده ا.ت میتونه ولی نمیخاد...مرتیکه عوضی من میخام ولی نمیشهههه بف...
ویو نویسنده:
ا.ت داشت اینارو تو ذهنش میگفت که یهو...
باجی:آروم زدن به ا.ت*
ا.ت:هی...تو کی اومدی؟
باجی:ارزش انقد فکرو داره که حتی نفهمیدی کی اومدم؟آروم باش...مامان عصبی بود یچی...هیییی گریه نکنننن بدم میااادددد اهههه
ا.ت:بلند گریه کردن*
باجی:تچ...با اینکه بدم میاد ولی...بغل کردن ا.ت*هیش هیچی نیست...تموم میشه.هفته بعد حتی یادت نمیاد چرا داشتی اینجوری گریه میکردی
ا.ت:آ...آنیکی...من(هق) تمام تلاشمو کر(هق) دم و(هق) لی نشد
باجی:آروم باش...میدونم میدونم تقصیر تو نیست یه درس که قرار نیس کل زندگیتو بسازه
ا.ت:ک(هق)اش قلبم به جای اینکه تند تند بزنه کلا دیگه نزنه(هق هق هق هق)
باجی:هوییییی خفه شو تا نزدمت مگه منو نمیبینی؟همینجوریشم درسم ریدس...مهم نیس که...همچی که فقد یه درس و دو درس نیس
ا.ت:م(هق)ن فقد نمیخام...بقیه...بگن من نمیت...ونم(هق)[نقطه ها گریه]
باجی:اونایی که میخان بخاطر چارتا برگه قضاوتت کنن همون بهتر که برن به درک
ا.ت:یکم آروم شدن*
باجی:دیگه بخاطر درس اینجوری گریه نکن.خب؟
ا.ت:باشه...آ.آریگاتو
باجی:ناز کردن سر ا.ت*دیدی؟تموم شد انقد نگران بقیه نباش...کسی از تو دلخور نمی...هییی من دا م واسه کی زر میزنم دقیقا؟
☆(و ما اینجا با ا.ت مواجهیم که خیلی عادی بغل باجی خوابش برده)☆
(اگه بخاطر نمره یه درسی بد شده باشه و مامانتون دعوات کرده باشه)
کارکتر:باجی
نسبت:خواهرشی
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
ریوگو(مامانتون):واقن که ا.ت این چیه؟اخه 14 از بیست؟کم تر میشدی یهو دیگه این خیلی زیاده آفرین
ا.ت:مامان من کل تلاشمو کردم...پنج ساعت تموم از اتاقم بیرون نیومدم که ریاضیو بخونم...ولی نشد نتونستم
ریوگو:حداقل اتظار داشتم تو این خوب باشی
باجی:هی مامان بسه دیگه
ا.ت:دوییدن تو اتاقش*
ویو ا.ت:
هوففف بازم ریاضی لعنتی...من تو این درس خوب بودم چی شد یهو؟خسته شدم...معلمم برگشته گفده ا.ت میتونه ولی نمیخاد...مرتیکه عوضی من میخام ولی نمیشهههه بف...
ویو نویسنده:
ا.ت داشت اینارو تو ذهنش میگفت که یهو...
باجی:آروم زدن به ا.ت*
ا.ت:هی...تو کی اومدی؟
باجی:ارزش انقد فکرو داره که حتی نفهمیدی کی اومدم؟آروم باش...مامان عصبی بود یچی...هیییی گریه نکنننن بدم میااادددد اهههه
ا.ت:بلند گریه کردن*
باجی:تچ...با اینکه بدم میاد ولی...بغل کردن ا.ت*هیش هیچی نیست...تموم میشه.هفته بعد حتی یادت نمیاد چرا داشتی اینجوری گریه میکردی
ا.ت:آ...آنیکی...من(هق) تمام تلاشمو کر(هق) دم و(هق) لی نشد
باجی:آروم باش...میدونم میدونم تقصیر تو نیست یه درس که قرار نیس کل زندگیتو بسازه
ا.ت:ک(هق)اش قلبم به جای اینکه تند تند بزنه کلا دیگه نزنه(هق هق هق هق)
باجی:هوییییی خفه شو تا نزدمت مگه منو نمیبینی؟همینجوریشم درسم ریدس...مهم نیس که...همچی که فقد یه درس و دو درس نیس
ا.ت:م(هق)ن فقد نمیخام...بقیه...بگن من نمیت...ونم(هق)[نقطه ها گریه]
باجی:اونایی که میخان بخاطر چارتا برگه قضاوتت کنن همون بهتر که برن به درک
ا.ت:یکم آروم شدن*
باجی:دیگه بخاطر درس اینجوری گریه نکن.خب؟
ا.ت:باشه...آ.آریگاتو
باجی:ناز کردن سر ا.ت*دیدی؟تموم شد انقد نگران بقیه نباش...کسی از تو دلخور نمی...هییی من دا م واسه کی زر میزنم دقیقا؟
☆(و ما اینجا با ا.ت مواجهیم که خیلی عادی بغل باجی خوابش برده)☆
- ۲.۱k
- ۰۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط