پارت ۹ فیک مرز خون و عشق
پارت ۹
ا،ت ویو
جونگکوک : اره برو
ا،ت : چشم ممنون
تعظیم کردمو اتاق کاره اربابو ترک کردم
به سمت در بغلی اتاق رفتمو آروم بازش کردمو با یه اتاق خیلی خوشگل و دارک با تم قرمز تیره و مشکی روبه رو شدم
دست از نگاه کردن کشیدم و رفتم که اتاقو مرتب کنم
اول لباسایی که هرکدومو یه گوشه انداخته بود تا کردم و گذاشتم توی کمد
عجببب به این گندگی لباساش وسط اتاقشه
دستمالو شیشه پاکنو گرفتم و شیشه هارو تمیز کردمو بقیه ی کارامم انجام دادم و بعد از تقریبا دو ساعت تموم شد
که یهو ارباب اومد
جونگکوک : تمیز کردی؟
ا،ت : بله ارباب
جونگکوک: باشه ممنون خسته نباشی برو برام ناهار بیار
ا،ت : چشم ....فقط توی اتاق کارتون ناهار میخورین یا توی اتاق خوابتون
جونگکوک : اتاقه.....نه نظرم عوض شد میام پایین
ا،ت : چشم
تعظیمی کردمو اتاقو ترک کردم
اجوما : ا،ت ؟؟؟
ا،ت : بله آجوما
اجوما : ناهار آمادس برو اربابو صدا کن
ا،ت : چشم
دوباره رفتم سمت اتاق خواب ارباب و گفتم
ا،ت : ارباب ناهار آمادس
جونگکوک : باشه الان میام
دوباره برگشتم توی اشپزخونه و با بقیه ی خدمتکارا ناهارمو شروع کردم
فلش بک به شب
جونگکوک: آجوما همه ی خدمتکارا رو جمع کن
اجوما : چشم
آجوما همه ی خدمتکارا رو به ترتیب جمع کرد و آخر صف من وایستاده بودم
جونگکوک : خب ....امروز جمعتون کردم که بگم قراره چندتا خدمتکار تازه وارد بیاد
یه مرد که از استایلش میشه حدس زد که بادیگاردی چیزی باشه سریع و نف زنان اومد
بادیگارد : ارباب ؟
جونگکوک : بله؟
بادیگارد : ماشین خدمتکارا اومد
جونگکوک : خب چیکارشون کنم؟ بیارشون
بادیگارد : چشم
تعظیم کرد و رفت
اجوما : پسرم ......چندتا خدمتکار گرفتی؟
جونگکوک : سه تا
اجوما : آها
بادیگارده با سه تا دختر که قیافه ی یکیش خیلی مظلوم بود و قیافه ی اون دوتای دیگشون شبیه هر//زه ها بود اومد
بادیگارد : ارباب بفرمایید
ارباب نگاهی بهشون انداخت و گفت
جونگکوک : برین اونجا وایستین
اونی که به قیافش میخورد مظلوم باشه، اومد و بغل دست من وایستاد و اون دوتای دیگه هم کنارش وایستادن
جونگکوک : خب ، میخام اتاقرو چند نفره کنم چون چندتا خدمتکار جدیدم اومده و باید جا بشین
نگاهی به دختره کنارم انداختم و گفتم
ا،ت : هی دختر؟
دختره : بله؟ سلام چطوری؟
ا،ت : خوبم مرسی اسمت چیه؟
دختره : جی هون
ا،ت : چه اسم خوشگلی....میخای هم اتاقی شیم؟
جی هون : خوبه اگه مشکلی نداری
ا،ت : نه چه مشکلی با یکی دیگه از دوستام باهم میشیم سه تا
جی هون : عالیه
ا،ت : باشه پس من به ارباب میگم
جونگکوک : خب خودتون نظری دارین؟
ا،ت :ارباب ؟
جونگکوک : بله؟
ا،ت : من و لیا و جی هون میخوایم هم اتاقی بشیم ، توی اتاق من
جونگکوک : باشه ، کس دیگه ای نمیخاد؟ اگه نمیخاد خودم انتخاب میکنم
همه : (سکوت)....
جونگکوک : خب پس خودم تقسیم بندی میکنم
جونگکوک : .......(همه رو تقسیم بندی کرد)
جونگکوک : خوبه حالا وسایلاتونو سریع جمع کنین و جابه جا بشین بعد بخوابین ، راستی سه نفر سه نفر تقسیمتون کردم دیگه .... توی اتاقاتونم تخت گذاشتم
همه : چشم
ارباب رفت
ا،ت : خب لیا وسایلاتو جمع کن میخای بیایم کمک؟
لیا : اره مرسی
لیا : راستی اسمت چیه ؟ (رو به جی هون)
جی هون : خب اسمم جی هونه و ۲۰ سالمه
لیا : آها خوشبختم.....منم لیا ام و ۱۹ سالمه
جی هون : عه پس ازت بزرگترم
لیا : اره راستی ا،ت تو چند سالته؟
ا،ت : از همتون کوچیکترم ۱۸ سالمه
جی هون و لیا : عه چه جالب..
ا،ت : اره خب بیاین بریم دیر میشه
لیا : موافقم
به سمت اتاق لیا رفتیم و بهش کمک کردیم وسایلاشو جمع کنه ، جی هونم که وسایلاش توی ساک توی دستش بود چون تازه اومده بود
همه ی وسایلای لیا جمع شود
لیا : .........
ا،ت ویو
جونگکوک : اره برو
ا،ت : چشم ممنون
تعظیم کردمو اتاق کاره اربابو ترک کردم
به سمت در بغلی اتاق رفتمو آروم بازش کردمو با یه اتاق خیلی خوشگل و دارک با تم قرمز تیره و مشکی روبه رو شدم
دست از نگاه کردن کشیدم و رفتم که اتاقو مرتب کنم
اول لباسایی که هرکدومو یه گوشه انداخته بود تا کردم و گذاشتم توی کمد
عجببب به این گندگی لباساش وسط اتاقشه
دستمالو شیشه پاکنو گرفتم و شیشه هارو تمیز کردمو بقیه ی کارامم انجام دادم و بعد از تقریبا دو ساعت تموم شد
که یهو ارباب اومد
جونگکوک : تمیز کردی؟
ا،ت : بله ارباب
جونگکوک: باشه ممنون خسته نباشی برو برام ناهار بیار
ا،ت : چشم ....فقط توی اتاق کارتون ناهار میخورین یا توی اتاق خوابتون
جونگکوک : اتاقه.....نه نظرم عوض شد میام پایین
ا،ت : چشم
تعظیمی کردمو اتاقو ترک کردم
اجوما : ا،ت ؟؟؟
ا،ت : بله آجوما
اجوما : ناهار آمادس برو اربابو صدا کن
ا،ت : چشم
دوباره رفتم سمت اتاق خواب ارباب و گفتم
ا،ت : ارباب ناهار آمادس
جونگکوک : باشه الان میام
دوباره برگشتم توی اشپزخونه و با بقیه ی خدمتکارا ناهارمو شروع کردم
فلش بک به شب
جونگکوک: آجوما همه ی خدمتکارا رو جمع کن
اجوما : چشم
آجوما همه ی خدمتکارا رو به ترتیب جمع کرد و آخر صف من وایستاده بودم
جونگکوک : خب ....امروز جمعتون کردم که بگم قراره چندتا خدمتکار تازه وارد بیاد
یه مرد که از استایلش میشه حدس زد که بادیگاردی چیزی باشه سریع و نف زنان اومد
بادیگارد : ارباب ؟
جونگکوک : بله؟
بادیگارد : ماشین خدمتکارا اومد
جونگکوک : خب چیکارشون کنم؟ بیارشون
بادیگارد : چشم
تعظیم کرد و رفت
اجوما : پسرم ......چندتا خدمتکار گرفتی؟
جونگکوک : سه تا
اجوما : آها
بادیگارده با سه تا دختر که قیافه ی یکیش خیلی مظلوم بود و قیافه ی اون دوتای دیگشون شبیه هر//زه ها بود اومد
بادیگارد : ارباب بفرمایید
ارباب نگاهی بهشون انداخت و گفت
جونگکوک : برین اونجا وایستین
اونی که به قیافش میخورد مظلوم باشه، اومد و بغل دست من وایستاد و اون دوتای دیگه هم کنارش وایستادن
جونگکوک : خب ، میخام اتاقرو چند نفره کنم چون چندتا خدمتکار جدیدم اومده و باید جا بشین
نگاهی به دختره کنارم انداختم و گفتم
ا،ت : هی دختر؟
دختره : بله؟ سلام چطوری؟
ا،ت : خوبم مرسی اسمت چیه؟
دختره : جی هون
ا،ت : چه اسم خوشگلی....میخای هم اتاقی شیم؟
جی هون : خوبه اگه مشکلی نداری
ا،ت : نه چه مشکلی با یکی دیگه از دوستام باهم میشیم سه تا
جی هون : عالیه
ا،ت : باشه پس من به ارباب میگم
جونگکوک : خب خودتون نظری دارین؟
ا،ت :ارباب ؟
جونگکوک : بله؟
ا،ت : من و لیا و جی هون میخوایم هم اتاقی بشیم ، توی اتاق من
جونگکوک : باشه ، کس دیگه ای نمیخاد؟ اگه نمیخاد خودم انتخاب میکنم
همه : (سکوت)....
جونگکوک : خب پس خودم تقسیم بندی میکنم
جونگکوک : .......(همه رو تقسیم بندی کرد)
جونگکوک : خوبه حالا وسایلاتونو سریع جمع کنین و جابه جا بشین بعد بخوابین ، راستی سه نفر سه نفر تقسیمتون کردم دیگه .... توی اتاقاتونم تخت گذاشتم
همه : چشم
ارباب رفت
ا،ت : خب لیا وسایلاتو جمع کن میخای بیایم کمک؟
لیا : اره مرسی
لیا : راستی اسمت چیه ؟ (رو به جی هون)
جی هون : خب اسمم جی هونه و ۲۰ سالمه
لیا : آها خوشبختم.....منم لیا ام و ۱۹ سالمه
جی هون : عه پس ازت بزرگترم
لیا : اره راستی ا،ت تو چند سالته؟
ا،ت : از همتون کوچیکترم ۱۸ سالمه
جی هون و لیا : عه چه جالب..
ا،ت : اره خب بیاین بریم دیر میشه
لیا : موافقم
به سمت اتاق لیا رفتیم و بهش کمک کردیم وسایلاشو جمع کنه ، جی هونم که وسایلاش توی ساک توی دستش بود چون تازه اومده بود
همه ی وسایلای لیا جمع شود
لیا : .........
- ۸۷۴
- ۲۰ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط