ظهور ازدواج
ظهور ازدواج )
( پارت۳۳۵ فصل ۳ )
چي؟ نفسم بند اومد و هول چشمامو گرد کردم با منه؟ چیکار کنم؟ برم داخل حموم؟ والاه.. چه بي شرمانه.. اخم کردم. ديگه چي؟ تو کل عمرم چنین غلطی نکرده بودم که الان میگه انجامش بده؟ واه واه.. با تشویش اب دهنم ره قورت داده و با حرص دنده نامه به هم
عمر چنین واه واه.. بكة الجامش بده با تشویش اب دهنم رو قورت دادم و با حرص دندونامو به هم فشردم و گفتم میشه شما تشریف بیارین؟ جیمین-خير.. با غیض گفتم به درك.. کلافه گفت الا ..بیا تو اشفته و سر دوراهي به در حمام نگاه کردم به زور دست یخمو به دستگیره گرفتم. اصلا به اون سمت نگاه نمیکنم.. اره.. گوشي رو سمتش میگیرم و تموم.. چشمامو محکم بستم و اروم در رو باز کردم. اي خداا... همونجور چشم بسته عین کورا گوشی رو جلو گرفتم. نرم خندید و گفت: چشماتو چرا بستي؟ گوشي رو تکون دادم و گفتم بگیر با شیطنت گفت: عمراً بگیرم اگه نگام نکنی... کلافه و با غیض :گفتم مسخره نشو... بگیرش حرفی نزد. با حرص گفتم بگیرش و گرنه پرتش میکنم. باز حرف نزد. بيشعور لجباز رو ببيناا... عصبي چشمامو باز کردم که بتوپم بهش که دیدم با لبخند در حالیکه تمام لباساش تنش بود روي زمین زیر دوش نشسته و همونجور که اب روي سر و صورتش میریزه و کاملا خیسع خیره نگام میکنه متعجب با چشمای گرد نگاش کردم و گنگ و منگ گفتم تو شهر شما..اینجوري حموم میکنن؟ لبخندش عمیق شد و گفت نه دقیقا.. و با کمی خباثت گفت میخواي نشونت بدم چطور حمام میکنن؟ و دستش رو به کمربند شلوارش برد که تند و هول گفتم:نه نه..لازم نیست... کاملاً فهمیدم... شهر به شهر فرق نداره که... متوجهم... زحمت نرم خندید |||
نکش.. نرم خندید. با حرص نگاش کردم و گفتم دقیقا چي خنده داره؟ شیرین گفت لپاي سرخ تو... اه.. لعنتي. حرص تند دست به صورتم کشیدم و به زور و با شرم سرمو چرخوندم و با گفتم: بهتره ره خودتو تو اینه ببيني چون خنده دار تره... سنگيني نگاهشو همونجور رو خودم حس میکردم و اصلا یادم رفته بود چرا اومدم اینجا... با لبخند گفت حالا دوست داشتي بگو کي زنگ میزد.. تند گفتم: پدرت... لبخندش محو شد و صورتش خشك شد و جدي سر تکون داد و :گفت مهم نیست تند گفتم باشه. پس من میرم... مزاحمت نمیشم.. جیمین گوشی رو بذار اینجا رو حوله ها بعد برو.. و جايي رو نشون داد. تند سر تکون دادم و رفتم گوشی رو گذاشتم رو حوله ها که باز زنگ خورد. به صفحه اش نگاه کردم و گفتم
( پارت۳۳۵ فصل ۳ )
چي؟ نفسم بند اومد و هول چشمامو گرد کردم با منه؟ چیکار کنم؟ برم داخل حموم؟ والاه.. چه بي شرمانه.. اخم کردم. ديگه چي؟ تو کل عمرم چنین غلطی نکرده بودم که الان میگه انجامش بده؟ واه واه.. با تشویش اب دهنم ره قورت داده و با حرص دنده نامه به هم
عمر چنین واه واه.. بكة الجامش بده با تشویش اب دهنم رو قورت دادم و با حرص دندونامو به هم فشردم و گفتم میشه شما تشریف بیارین؟ جیمین-خير.. با غیض گفتم به درك.. کلافه گفت الا ..بیا تو اشفته و سر دوراهي به در حمام نگاه کردم به زور دست یخمو به دستگیره گرفتم. اصلا به اون سمت نگاه نمیکنم.. اره.. گوشي رو سمتش میگیرم و تموم.. چشمامو محکم بستم و اروم در رو باز کردم. اي خداا... همونجور چشم بسته عین کورا گوشی رو جلو گرفتم. نرم خندید و گفت: چشماتو چرا بستي؟ گوشي رو تکون دادم و گفتم بگیر با شیطنت گفت: عمراً بگیرم اگه نگام نکنی... کلافه و با غیض :گفتم مسخره نشو... بگیرش حرفی نزد. با حرص گفتم بگیرش و گرنه پرتش میکنم. باز حرف نزد. بيشعور لجباز رو ببيناا... عصبي چشمامو باز کردم که بتوپم بهش که دیدم با لبخند در حالیکه تمام لباساش تنش بود روي زمین زیر دوش نشسته و همونجور که اب روي سر و صورتش میریزه و کاملا خیسع خیره نگام میکنه متعجب با چشمای گرد نگاش کردم و گنگ و منگ گفتم تو شهر شما..اینجوري حموم میکنن؟ لبخندش عمیق شد و گفت نه دقیقا.. و با کمی خباثت گفت میخواي نشونت بدم چطور حمام میکنن؟ و دستش رو به کمربند شلوارش برد که تند و هول گفتم:نه نه..لازم نیست... کاملاً فهمیدم... شهر به شهر فرق نداره که... متوجهم... زحمت نرم خندید |||
نکش.. نرم خندید. با حرص نگاش کردم و گفتم دقیقا چي خنده داره؟ شیرین گفت لپاي سرخ تو... اه.. لعنتي. حرص تند دست به صورتم کشیدم و به زور و با شرم سرمو چرخوندم و با گفتم: بهتره ره خودتو تو اینه ببيني چون خنده دار تره... سنگيني نگاهشو همونجور رو خودم حس میکردم و اصلا یادم رفته بود چرا اومدم اینجا... با لبخند گفت حالا دوست داشتي بگو کي زنگ میزد.. تند گفتم: پدرت... لبخندش محو شد و صورتش خشك شد و جدي سر تکون داد و :گفت مهم نیست تند گفتم باشه. پس من میرم... مزاحمت نمیشم.. جیمین گوشی رو بذار اینجا رو حوله ها بعد برو.. و جايي رو نشون داد. تند سر تکون دادم و رفتم گوشی رو گذاشتم رو حوله ها که باز زنگ خورد. به صفحه اش نگاه کردم و گفتم
- ۸.۷k
- ۲۷ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط