درست است که مرگ

درست است که مرگ
سرانگشت بر شیشه می کوبد وُ
قاب ها فروریخته ،
ولی هراسی نیست که ما
از قبیله ی والایِ امید
از تبارِ بی باکِ شهامت ایم،
تا واپسین نور
تا آخرین فروغ
به پنجره بودن ادامه خواهیم داد
که دوباره روزی ، نوباوه صبحی
آفتاب تا ژرفِ خانه ها بتابد،
گرچه چارچوب ها ز هم پاشیده
#عارف_اخوان
دیدگاه ها (۱۷)

‌"سرشار شو از من"هوسم کن،تمامم کن،اسرافم کن،فدایم کن.طلبم کن...

بر چهره‌ی زندگانیِ منکه بر آن هر شیار از اندوهی جانکاه حکایت...

بیا که وقت بهارست تا من و تو به همبه دیگران بگذاریم باغ و صح...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط