وقتی پا توی خیابون گذاشتم همه داشتن میخندیدن همه خوشحال بودن انگار هیچ کس ...
𝗜𝗺𝗽𝗼𝘀𝘀𝗶𝗯𝗹𝗲 𝗳𝗮𝘁𝗲'
𝘀𝗲𝗮𝘀𝗼𝗻:𝟮
𝗣𝗮𝗿𝘁:𝟴
وقتی پا توی خیابون گذاشتم همه داشتن میخندیدن همه خوشحال بودن انگار هیچ کس غمی نداشت فقط من از درون مرده بودم
یوری دستمو گرفته بود گاهی باهام شوخی میکرد اما من فقط سرمو تکون میدادم نه لبخندی نه خنده ای هیچی
πات میخای بعدا بریم سونوگرافی صدای بچتو بشنوی؟
_لازم نیست
πمطمعنم ذوق میکنی
_هیچیزی منو ذوق زده نمیکنه هیچی برای من خوشحال کننده نیست
πمگه میشه ات بچته ها
_باباش کو؟ هاچطوری قراره اینو بزرگ کنم بدون پدر؟
πنگران نباش من هستم که اصلا از کجا معلوم جونگ کوک برنگرده؟
هیچی نگفتم دوباره دستمو گرفت
πحالا دور از اینا ذوق نداری برای بچت؟
_نمیدونم
همینطوری که داشت باهام حرف میزد یکدفعه چشمم خورد به یه مرد.
یلحظه دلم ریخت همه صداها محو شدن و فقط چشمم روی اون مرد متمرکز بود
πات ات دارم باهات حرف میزنما
سریع دویدم سمتش
و دستشو گرفتم
_ج جونگ کوک(چشمای اشکی)
و وقتی برگشت سمتم
دیدم نه این جونگ کوک نیست
πاتتت داری چیکار میکنی؟ هابیا ببینم
_من م متاسفم اقا ببخشید
کلی عذرخواهی کردم
πات چرا دست این پسررو گرفتی؟
_ف فکر کردم جونگ کوکه(گریه)
πجونگ کوک رفته هوم رفته اینجا نیست
_ولی...(گریه)
πولش کن بیا بریم یه چیزی بخوریم
اشکامو پاک کردم
ودست یوریو گرفتم
دوتا کافی سفارش دادیم.
πبخور ات خیلی سرده میچسبه
بوش کردم خیلی بوی خوبی میداد ولی یکدفعه حالت تهوع گرفتم
πاوه ات بازز
_اره من برم دستشویی
πمنم باهات میام
دویدم سمت دستشویی
و دوباره برگشتیم سر میز
πحالا بخور
_باشه
یه قلوپ خوردم
ولی بقیشو گذاشتم رو میز
اشکام سرازیر شدن
πعوا چیشده ات چرا باز داری گریه میکنی؟
_یاد خاطراتم با جونگ کوک میوفتم من نمیخام دیگه چیزی بخورم چون فقط یاد اون میوفتم و این ازار دهندس من نباید با کارایی که باهام کرده بود عاشقش میشدم ولی..همچی الان فرق کرده اون باعث شده به این وضع بیفتم من ازش متنفرم
πاین تنفر نیست ات..این عشق بیش از حده و کاش منم میتونستم یبار دیگه یبار دیگه مین هو روببینم هعی مهم نیست الان مهم تویی ات سعی کن بیشتر غذا بخوری به خاطر بچت
_نمیتونم هیچی از این گلوم پایین نمیره
...
اسلاید 2:استایل ات
اسلاید3:میکاپ ات
𝘀𝗲𝗮𝘀𝗼𝗻:𝟮
𝗣𝗮𝗿𝘁:𝟴
وقتی پا توی خیابون گذاشتم همه داشتن میخندیدن همه خوشحال بودن انگار هیچ کس غمی نداشت فقط من از درون مرده بودم
یوری دستمو گرفته بود گاهی باهام شوخی میکرد اما من فقط سرمو تکون میدادم نه لبخندی نه خنده ای هیچی
πات میخای بعدا بریم سونوگرافی صدای بچتو بشنوی؟
_لازم نیست
πمطمعنم ذوق میکنی
_هیچیزی منو ذوق زده نمیکنه هیچی برای من خوشحال کننده نیست
πمگه میشه ات بچته ها
_باباش کو؟ هاچطوری قراره اینو بزرگ کنم بدون پدر؟
πنگران نباش من هستم که اصلا از کجا معلوم جونگ کوک برنگرده؟
هیچی نگفتم دوباره دستمو گرفت
πحالا دور از اینا ذوق نداری برای بچت؟
_نمیدونم
همینطوری که داشت باهام حرف میزد یکدفعه چشمم خورد به یه مرد.
یلحظه دلم ریخت همه صداها محو شدن و فقط چشمم روی اون مرد متمرکز بود
πات ات دارم باهات حرف میزنما
سریع دویدم سمتش
و دستشو گرفتم
_ج جونگ کوک(چشمای اشکی)
و وقتی برگشت سمتم
دیدم نه این جونگ کوک نیست
πاتتت داری چیکار میکنی؟ هابیا ببینم
_من م متاسفم اقا ببخشید
کلی عذرخواهی کردم
πات چرا دست این پسررو گرفتی؟
_ف فکر کردم جونگ کوکه(گریه)
πجونگ کوک رفته هوم رفته اینجا نیست
_ولی...(گریه)
πولش کن بیا بریم یه چیزی بخوریم
اشکامو پاک کردم
ودست یوریو گرفتم
دوتا کافی سفارش دادیم.
πبخور ات خیلی سرده میچسبه
بوش کردم خیلی بوی خوبی میداد ولی یکدفعه حالت تهوع گرفتم
πاوه ات بازز
_اره من برم دستشویی
πمنم باهات میام
دویدم سمت دستشویی
و دوباره برگشتیم سر میز
πحالا بخور
_باشه
یه قلوپ خوردم
ولی بقیشو گذاشتم رو میز
اشکام سرازیر شدن
πعوا چیشده ات چرا باز داری گریه میکنی؟
_یاد خاطراتم با جونگ کوک میوفتم من نمیخام دیگه چیزی بخورم چون فقط یاد اون میوفتم و این ازار دهندس من نباید با کارایی که باهام کرده بود عاشقش میشدم ولی..همچی الان فرق کرده اون باعث شده به این وضع بیفتم من ازش متنفرم
πاین تنفر نیست ات..این عشق بیش از حده و کاش منم میتونستم یبار دیگه یبار دیگه مین هو روببینم هعی مهم نیست الان مهم تویی ات سعی کن بیشتر غذا بخوری به خاطر بچت
_نمیتونم هیچی از این گلوم پایین نمیره
...
اسلاید 2:استایل ات
اسلاید3:میکاپ ات
- ۹.۶k
- ۰۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط