عروسفراری
#عروس_فراری 🤍👀
Part: ³⁴
دستام رو بسته بودن و نشوندِه بودَنَم رو مبل و دوتا گوریل هم این وَر و اون وَرم گذاشته بودن ....
دوسه تا شون که عین بزی که دنباله علفه فقط عمارت رو میچرخیدن و هانی یول و یه دوتا از افرادش هم داشتن با لبتاپ وَر میرفتن .....
تهیونگ: دقیقا دنباله چی این تو اون لبتاپ....
های یول: داریم سعی میکنم گوشی دختره رو ردیابی کنیم تا جاش رو بدونیم!
تهیونگ: خب اون خانوم خانوما که گوشی نداره! .....و در این حساب یعنی گوشی ای پیشش نیست!
هانی یول: نداره؟!!!
تهیونگ: اوهوم...
هانی یول: خب پس گوشی جونکوک رو ردیابی کن ....(روبه زیر دستش)
تهیونگ: گوشی جونکوک اینجاست....
و بعد به گوشی ای که روی میز عسلی بود اشاره کردم ....
هانی یول: آه ...از این بهتر نمیشد!!! ....
هانی یول عین چی عصابش خورد شده بود ....ولی عصبانی میشه باحال میشه هااا....
تهیونگ: اوی هانی یول ....
هانی یول: هااا....
تهیونگ: ها او زهر/مار مفت خوره سگ....
با حرفی که زدم قشنگ قرمز شد و با حرص خواست بیاد سمتم که افرادش جلوش رو گرفتن ....
تهیونگ: حرص نخور حالا....
هانی یول: تهیونگ...(حرصی)
تهیونگ: واس چی ات رو میخوای!
هانی یول: چون کلید اون چیزیه که دنبالشم!!
تهیونگ: کلید!!(اروم)
داشت درمورد چی حرف میزد ...کلید ...کلیده کجا؟!
خیلی کنجکاو بودم ولی میدونستم که اگه ازش بپرسم صد در صد بهم جوابه سر بالا میده.....
پس سعی کردم زیاد بهش فکر نکنم......
ویو ات:
جونکوک داشت برا خودش غذا میخورد و هر لقمه ای که میخورد من داشتم از حرص میمردم....
ات: چطوری اینقدر ریلکس غذا میخوری وقتی تهیونگ اون توعه!!
جونکوک: خب گشنمه!
ات: گشنته!
جونکوک: اوهوم....
ات : چجوری از گلوت میره پایین !
جونکوک: به راحتی!!!
ات: جونکوکککک......
ادامه دارد.....
Part: ³⁴
دستام رو بسته بودن و نشوندِه بودَنَم رو مبل و دوتا گوریل هم این وَر و اون وَرم گذاشته بودن ....
دوسه تا شون که عین بزی که دنباله علفه فقط عمارت رو میچرخیدن و هانی یول و یه دوتا از افرادش هم داشتن با لبتاپ وَر میرفتن .....
تهیونگ: دقیقا دنباله چی این تو اون لبتاپ....
های یول: داریم سعی میکنم گوشی دختره رو ردیابی کنیم تا جاش رو بدونیم!
تهیونگ: خب اون خانوم خانوما که گوشی نداره! .....و در این حساب یعنی گوشی ای پیشش نیست!
هانی یول: نداره؟!!!
تهیونگ: اوهوم...
هانی یول: خب پس گوشی جونکوک رو ردیابی کن ....(روبه زیر دستش)
تهیونگ: گوشی جونکوک اینجاست....
و بعد به گوشی ای که روی میز عسلی بود اشاره کردم ....
هانی یول: آه ...از این بهتر نمیشد!!! ....
هانی یول عین چی عصابش خورد شده بود ....ولی عصبانی میشه باحال میشه هااا....
تهیونگ: اوی هانی یول ....
هانی یول: هااا....
تهیونگ: ها او زهر/مار مفت خوره سگ....
با حرفی که زدم قشنگ قرمز شد و با حرص خواست بیاد سمتم که افرادش جلوش رو گرفتن ....
تهیونگ: حرص نخور حالا....
هانی یول: تهیونگ...(حرصی)
تهیونگ: واس چی ات رو میخوای!
هانی یول: چون کلید اون چیزیه که دنبالشم!!
تهیونگ: کلید!!(اروم)
داشت درمورد چی حرف میزد ...کلید ...کلیده کجا؟!
خیلی کنجکاو بودم ولی میدونستم که اگه ازش بپرسم صد در صد بهم جوابه سر بالا میده.....
پس سعی کردم زیاد بهش فکر نکنم......
ویو ات:
جونکوک داشت برا خودش غذا میخورد و هر لقمه ای که میخورد من داشتم از حرص میمردم....
ات: چطوری اینقدر ریلکس غذا میخوری وقتی تهیونگ اون توعه!!
جونکوک: خب گشنمه!
ات: گشنته!
جونکوک: اوهوم....
ات : چجوری از گلوت میره پایین !
جونکوک: به راحتی!!!
ات: جونکوکککک......
ادامه دارد.....
- ۲۱.۱k
- ۰۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط