پارت

پارت⁶
که گوشیم زنگ خورد یون سو بود
کلافه گوشیم رو ورداشتم

تهیونگ: بله
یون:ات پیشه شماست جواب نمیده
ته:نمیدونم کجاست
یون:اگه خبری ازش شد به من خبر بدید
ته:به چه دلیل
یون:چون نامزدمه
ته:خو حالا و گوشی رو قطع کرد

ات کجایی چرا گوشیت رو جواب نمیدی

ات ویو
همینطور که داشتم دو رو ورم رو نگاه میکردم عمو کوک رو دیدم چشمش خورد به من و اومد طرفم

کوک:ات
ات:عمو کوک اینجا چیکار میکنی
کوک:اومدم دنبال تو
ات:چرا
کوک:تهیونگ اومد همه چی رو برام گفت میدونستم میای بار
ات:بشین عمو
کوک:ممنون
[ات زر زد و کوکی صحبت کرد حال ندارم بگم چی گفتن]

کوک:ات بهتره بری خونتون بابات نگرانته
ات اوممم باشه عمو کوک مرسی که به حرفام گوش دادی ......و کوک رو بغل کرد
کوک:خواهش میکنم دختر کوچولو
ات:یااا من کوچولو نیستم
کوک لبخندی زد و گفت
کوک:باشه بیا برسوندمت
ات باشه ممنونم

⁵مین بعد

ات در ماشین رو باز کرد و از ماشین خارج شد

ات:ممنونم عمو کوک
کوک:خواهش میکنم...برو تو
ات:باشه ممنونم.....بای
کوک:بای

ات ویو
_______________________________
¹⁰⁸⁰تایی شدیم میزارم
حمایت
دیدگاه ها (۱۳)

پارت⁷ات ویو تا درو باز کردم بابام جلوم ظاهر شد ات:سلامته:ات ...

پارت ⁸اجوما:رفتن بیرون ات:اوهوم.....صبحونه چی داریماجوما:پنک...

پارت⁵بلند شد و رفت سمت در و از آرامگاه خروج شد نفس عمیقی کشی...

پارت⁴که با صدای تهیونگ متوقف شد تهیونگ: میدونی مامانت هیچوقت...

عشق چیز خوبیه پارت ۱۲ بادیگارد اومد بادیگارد : قربان فهمیدم ...

playmate_p45

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط