بهشت از پلک های تو شروع می شود

بهشت از پلک های تو شروع می شود
که باز می شود صبح جمعه ای؛
و مسح ُ مسخ
امتداد انگشتان تا بازوی توست
پیچکی می شود دور گردنم؛
و "سلام"
صدای صامت رستگاریِ من است
در ابعاد تختی
که شاهد عشقبازی چشمان بسته ی ما ست،
در انحنای لبخندُ تلاقیِ
" سلام بهشت من ".
همان هنگامه
که شعر تازه ای خلق می شود:
"دوستتدارم" آ.....
دیدگاه ها (۱)

کاش ... اینجا بودی ...آن وقت شبیادش می رفت دلگیر باشد ...چشم...

یڪ آغوش دِبش مے خواهمبا بوسه ها ے لب سوزِ لب دوزڪمے هم باران...

جمعه هاتو نیستی و منتمام ثانیه هایش رااز شعر سرشارمجمعه هابی...

بابرگهای پاییزجای پایت را پوشاندم.کوچه نفس می کشید.باران می ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط