سناریو ران

ا/ت: خ خب منم فک کنم همین احساس رو نسبت به تو دارم 😳

از زبان راوی

حرف ا/ت تمام شد و ران محکم ا/ت رو بغل کرد و تو هوا چرخوند

ا/ت:هی ران آروم تر 😫
ران: آز شدت هیجان نمیشه 😆😆😆
ا/ت:😁😁😁 ران دوستت دارممممم
ران:من بیشتر

از زبان راوی

ران بعد از این حرف ا/ت رو پایین گذاشت و کمر ا/ت رو گرفت به خودش نزدیک کرد

ا/ت:را ران چی چیکار می‌کنی 😳
ران: دوست نداری ببوسمت
ا/ت:ا آخه الان 😳😳
ران: الآن مگه چشه
ا/ت: آخه الان جلوی مرد....

از زبان راوی

قبل از اینکه حرف ا/ت تمام بشه ران لباشو کوبند رو لبای ا/ت و محکم می‌بوسید و مک میزد و بعد از پنج مین از هم جدا شدند

ا/ت:😳😳😳😳
ران:لبات خیلی شیرینه
ا/ت:😳😳😳😳

از زبان راوی

ا/ت و ران به سمت خانه ا/ت حرکت کردن و بعداز چهل مین رسیدند

بچه ها پارت بعدو هنتای کنم یانه🤔🤔🤔😮‍💨
دیدگاه ها (۹)

عکس از منو داداشم

سناریو ران

سناریو ران

گوه تو این زندگی 😑

مرگ بی پایان پارت ۲۹

شوهر دو روزه. پارت۷۴

رمان

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط