زخم کهنه

زخم کهنه
پارت ۱۹


لحن تهیونگ شوخی خیلی پنهانی در اعماقش داشت اما در ظاهر مثل همیشه جدی بود چشمهای سومین درشت تر شد نه باور کنید اینجوری نیست.... واقعا اتفاقی !بود گفتم صبح شاید دلت هوس کرده باشه... اصلا خودم نمیخوام نوش جان ؛ تنهایی بخور تهیونگ چند لحظه نتونست جوابی بده چون فکشو روی هم فشار میداد تا لبخند نزنه به هول بودن دختر روبروش خیره موند و بالآخره گفت: واقعا خنگی سومین تند و تند پلک زد. نفهمید چرا خنگ خطاب شده و تهیونگ هم توضیحی نداد . بهرحال تا آب نشده نصفش کن! نه من خیلی داری بحث میکنی! با تحکم گفت و سومین با اکراه چوبش رو گرفت و کشید. تهیونگ بیخیال بستنی رو گاز زد و بعد از چند لحظه نگاه کردن به صورت کوچیک و لبهای آویزون روبروش گفت: خوشمزه است لبهای سومین کش اومد نوش جان لبخند صادقانهش باعث شد اخم تهیونگ پاک بشه. چند دقیقه ی بعد که سومین با لبخند بهش خیره مونده بود تهیونگ رو یاد موضوعی انداخت و :گفت فردا تحت هیچ شرایطی از اتاقت بیرون نیا؛ خب؟ لپهاش پر بودند ؛ تند و تند پلک زد: چشم
لپهاش پر بودند؛ تند و تند پلک زد چشم تهیونگ مونده بود اینهمه دهنشو پر میکنه مغزش یخ نمیزنه ؟ : نیای ها! قول میدم! حتما! مثل بچه های خوب تند تند گفت و تهیونگ گفت آفرین سومین آب دهنش رو قورت داد: پس فردا چی؟ کیونگسو داشت جون میکند که نخنده سومین کیوت ترین موجودی بود که توی همهی عمرش دیده بود حتی از سگ کوچولوی دوران بچگیش هم کیوت تر بود! نمیدونم ! فعلا فردا نیا. سومین تند و تند سر تکون داد. تهیونگ چند لحظه دیگه نگاهش کرد و :گفت برو بگیر بخواب. سومین دوباره تند تند پلک زد چشم تهیونگ دیگه جدا حس توله سگ بچگیهاش رو بهش پیدا کرده بود وگرنه دلیلی نداشت دست دراز کنه و موهاش رو بهم بریزه چند ثانیه بعد چشمهای هر دو از کاری که مرد جوان انجام داده بود درشت شد و بی حرف به سمت اتاق هاشون پرتاب شدند. سومین که رسما گرخیده بود. تهیونگ هم تا دقایق طولانی هنگ بود این چه حرکت مسخره ای بود که ناخودآگاهش به سمت دختر گروگان دستور داده بود ؟
چرا اینقدر موهاش نرم بود اصلا ؟
دیدگاه ها (۱)

زخم کهنه پارت ۲۰ غلتی زد و وقتی شکمش جدا به قار و قور افتاد...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۷۳ (。☬⁠。⁠)⁩لبا...

زخم کهنه پارت ۱۸ تقه ای به در خورد و بعد از اجازه دادن خدمت...

زخم کهنه پارت ۱۷ فقط ازش لذت ببر کوچولو وقتی هم اتفاقی افتاد...

زخم کهنه پارت ۴۸ تهیونگ آهسته حلقهی دستهاشو آزاد کرد. سومین...

زخم کهنه پارت ۳۱ و لبخند ترسیده ای زد و تعظیم کرد. چی این مو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط