در ساحل ماسه ای با خدا قدم میزدم

در ساحل ماسه ای با خدا قدم میزدم
به پشت سرم نگاه کردم
جاهایی که از خوشی ها حرف زده بودیم دو ردپا بود
و جاهایی که از سختی ها حرف زده بودیم جای یک ردپا بود
به خدا گفتم در سختی ها کنارم نبودی ؟
گفت آن ردپایی که میبینی من هستم
تو را در سختی ها به دوش می کشیدم
دیدگاه ها (۱)

اینم سیزده بدر من(:

بَعد اَز پِدَر وَ بَرادَرَم بِهتَرین تِکیه گاهَمیخِیلی دوسِت...

LOVE is like WAREasy to startDifficult to endImpossible to f...

فندق من😻 😻 😻

پارت۳رمان:گرگ و میشیهو به خودم اومدم مدت طولانی به چشای هم ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط