شعر

شعر

روح و جان از بدنم رفت پس از رفتن تو
گفته ام ! از کمی عطر تنت میمیرم
غنچه ها منتظر آمدنت می مانند
من ولی منتظر آمدنت ، میمیرم !


تو نباشی چه کنم فصل زمستانم را ؟
تو نباشی به جنونی ابدی زنجیرم
در بهاری که در آن بوسه و لبخندت نیست
از خودم در عدم عطر حضورت سیرم


سهم پرواز و پرم را به قفس باخته ام
پیش تو جان به پر و بال من خسته نبود
دلخوش از دانه و آب و قفس یاد توام
گر چه در حصر نگاهت پر من بسته نبود


گر چه در باغ بلا دیده بهاری بوده است
به درختان زمستان زده امید نده
من که عمرم به بهار دگری قد ندهد
عمر من رنگ نبودن به تن خویش زده


من که از تلخی صد حادثه لبریزترم
در نبودت هیجان های جهانم درد است
تو به برگشتن و دیدار دلم راضی باش
که مترسک همه ی حرف دلش" برگرد" است


غنچه ها منتظر آمدنت ... سرمستند
من ولی منتظر آمدنت ... جان دادم
روح و جان از بدن و عطر تنت از یادم
_ رفت و من یخ زدگی یاد زمستان دادم 💜
دیدگاه ها (۰)

💙❤️ واسطه‌گری، #ازدواج را تسهیل میکند🌟 رهبر انقلاب: یکی از م...

‏🔸این حرف ها که (ارز) نگه دارم تا گران بشود، نگه دارم تا کال...

#خانمانه    خانم های باسیاست خانم هایی هستن که شوهرشون بهشون...

🌹#خانمها_بدانند 🙋🏼‍♀️"روش‌هـای جـلوگیری از ﺗﻨﻮﻉ‌ﻃﻠﺒـﯽ همســﺮ...

شاخ طلا

# رز _ سیاه PART _ 49تارا: از وقتی یادمه بعد یه دوره کوتاهی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط