Part
Part ⁶
زنگ تفریح
سوسن به عمر میگه : فردا شب بیا خونه ما تکلیف انجام بدیم
عمر: باشه ساعت چند ؟
سوسن: ساعت ۷
عمر: اوکی آدرس رو بفرست
سوسن : شمارتو بده آدرسو بفرستم
عمر : باشه
سوسن: فرستادم خداحافظ
عمر: فردا شب ساعت ۷ میام خداحافظ
دوروک : آسیه بعد از ظهر بیا خونه ما تکلیف انجام بدیم
آسیه: چرا من بیام خونه شما تو بیا خونه ما
آسیه رفت
دوروک لبخند می زنه و میگه :الله الله همش عصبانیت
برک : سلام ایبیکه فردا بیا خونه ما تکلیفو انجام بدیم
ایبیکه : باشه
اولجان: سلام هاریکا خب ما کجا تکلیفو انجام بدیم
هاریکا : سلام توی کافه مدرسه
اولجان: آها باشه
هاریکا رفت
اولجان: توف توی شانس ما اصن مگه من شانسم دارم
ایبیکه که کنارشه میزنه زیر خنده
کان: سلام تو میای خونه ما یا من بیام خونه شما؟
لیلا: من میام خونه شما حتماً داداشم با جمیله میخواد خونه ما تکلیف انجام بده
کان : باشه پس آدرسو میفرستم
لیلا: باشه
تولگا : خب فردا شب بیا خونهی ما تکلیفو انجام بدیم
جمیله: اوکی لوکیشن بده
تولگا: میفرستم
بعد از ظهر
دوروک اومد خونه آسیه اینا در زد آسیه درو باز کرد
دوروک: سلام
آسیه: سلام
خدیجه و ولی : آسیه کیه ؟
آسیه: دوروک همکلاسیم گفته بودم بعد از ظهر میاد برای تکلیف
خدیجه: آها فهمیدم
ولی به خدیجه میگه : دوروک کیه؟
خدیجه: پسر آقا عاکف
ولی : آها
خدیجه و ولی: سلام دوروک خوش اومدی پسرم
دوروک: سلام آقا ولی سلام خاله ممنون
خدیجه: بچه ها شما بشینید من براتون چای و شیرینی و میوه بیارم دوروک پسرم چای میخوری؟
دوروک : چای ؟ آها بله میخورم خیلی دوست دارم ممنون
خدیجه: خواهش میکنم
دوروک همش به آسیه نگاه میکرد تمام توجهش به آسیه بود از آسیه جای دستشویی رو پرسید و رفت آبی به صورتش زد با خودش گفت: چت شده پسر چرا همش به آسیه فکر می کنی ؟ چرا همش نگاهش میکنی ؟ باید خودمو کنترل کنم اینطوری نمیشه
ولی به خدیجه میگه: خدیجه احساس میکنم این پسره یه طوری به آسیه نگاه میکنه
خدیجه: چیکار بچه ها داری ولی بزار راحت باشن سریالو نگاه کن
زنگ تفریح
سوسن به عمر میگه : فردا شب بیا خونه ما تکلیف انجام بدیم
عمر: باشه ساعت چند ؟
سوسن: ساعت ۷
عمر: اوکی آدرس رو بفرست
سوسن : شمارتو بده آدرسو بفرستم
عمر : باشه
سوسن: فرستادم خداحافظ
عمر: فردا شب ساعت ۷ میام خداحافظ
دوروک : آسیه بعد از ظهر بیا خونه ما تکلیف انجام بدیم
آسیه: چرا من بیام خونه شما تو بیا خونه ما
آسیه رفت
دوروک لبخند می زنه و میگه :الله الله همش عصبانیت
برک : سلام ایبیکه فردا بیا خونه ما تکلیفو انجام بدیم
ایبیکه : باشه
اولجان: سلام هاریکا خب ما کجا تکلیفو انجام بدیم
هاریکا : سلام توی کافه مدرسه
اولجان: آها باشه
هاریکا رفت
اولجان: توف توی شانس ما اصن مگه من شانسم دارم
ایبیکه که کنارشه میزنه زیر خنده
کان: سلام تو میای خونه ما یا من بیام خونه شما؟
لیلا: من میام خونه شما حتماً داداشم با جمیله میخواد خونه ما تکلیف انجام بده
کان : باشه پس آدرسو میفرستم
لیلا: باشه
تولگا : خب فردا شب بیا خونهی ما تکلیفو انجام بدیم
جمیله: اوکی لوکیشن بده
تولگا: میفرستم
بعد از ظهر
دوروک اومد خونه آسیه اینا در زد آسیه درو باز کرد
دوروک: سلام
آسیه: سلام
خدیجه و ولی : آسیه کیه ؟
آسیه: دوروک همکلاسیم گفته بودم بعد از ظهر میاد برای تکلیف
خدیجه: آها فهمیدم
ولی به خدیجه میگه : دوروک کیه؟
خدیجه: پسر آقا عاکف
ولی : آها
خدیجه و ولی: سلام دوروک خوش اومدی پسرم
دوروک: سلام آقا ولی سلام خاله ممنون
خدیجه: بچه ها شما بشینید من براتون چای و شیرینی و میوه بیارم دوروک پسرم چای میخوری؟
دوروک : چای ؟ آها بله میخورم خیلی دوست دارم ممنون
خدیجه: خواهش میکنم
دوروک همش به آسیه نگاه میکرد تمام توجهش به آسیه بود از آسیه جای دستشویی رو پرسید و رفت آبی به صورتش زد با خودش گفت: چت شده پسر چرا همش به آسیه فکر می کنی ؟ چرا همش نگاهش میکنی ؟ باید خودمو کنترل کنم اینطوری نمیشه
ولی به خدیجه میگه: خدیجه احساس میکنم این پسره یه طوری به آسیه نگاه میکنه
خدیجه: چیکار بچه ها داری ولی بزار راحت باشن سریالو نگاه کن
- ۳.۴k
- ۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط